کتاب مقدس دربارة پیدایش و تکامل چه می گوید؟



سوال: کتاب مقدس دربارة پیدایش و تکامل چه می گوید؟

جواب:
هدف این جواب بحث علمی دربارة پیدایش و تکامل نیست. ما توصیه می کنیم که برای بحث علمی دربارة پیدایش و یا بحث برخلاف تئوری تکامل به جواب های در قسمت پیدایش رجوع کنید. هدف این مقاله این است که بر اساس کتاب مقدس توضیح بدهیم که اصلا چرا بحث پیدایش یا تئوری تکامل وجود دارد. رومیان 1: 25 می گوید "ایشان حق خدا را بدروغ مبدل کردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را بعوض خالقیکه تا ابدالاباد متبارکست آمین."

یک عامل کلیدی در بحث این است که اکثر دانشمندان که به تئوری تکامل اعتقاد دارند به خدا اعتقاد ندارند. بعضی از آنها هستند که به نوعی از تکامل خدایی اعتقاد دارند و بعضی این دید رااز خدا دارند که خدا وجود دارد اما در امور دنیا دخالت نمی کند و همه چیز دورة طبیعی خود را می گذراند. بعضی دیگر از آنها هستند که خالصانه به اطلاعات نگاه می کنند و به این نتیجه می رسند که تئوری تکامل با اطلاعات موجود قابل تطبیق تر است، اما بهر حال اینها درصد کمی از دانشمندان هستند که تئوری تکامل را تشویق و ترغیب می کنند. بیشتر دانشمندان طرفدار تئوری تکامل فکر می کنند که حیات بدون هیچگونه دخالت نیرویی برتر در جریان است. تکامل در لغت یعنی علم طبیعی.

در بی ایمانی به خدا باید توضیحی بغیر از وجود یک آفریننده وجود داشته باشد – که دنیا و حیات چطور بوجود آمد. اگر چه ایمان به یک نوعی از تکامل حتی قبل از چارلز داروین هم بوده، اما او اولین شخصی بود که طرحی قابل توجه برای مراحل تکامل درست کرد – انتخاب طبیعی. داروین زمانی خود را مسیحی می خواند، اما بخاطر وقایع ناگواری که در زندگی او اتفاق افتاد بعدها مسیحیت و وجود خدا را انکار کرد. تئوری تکامل بوسیلة کسی تدوین شد که به وجود خدا اعتقاد نداشت. هدف داروین این نبود که ثابت کند خدا نیست، بلکه این یکی از نتایجی است که خود بخود از این تئوری گرفته می شود. تئوری تکامل یک روش حمایت از بی خداییست. دانشمندانی که به تئوری تکامل عقیده دارند احتمالا نمی گویند که هدف آنها بیان یک تئوری برای منشا حیات و در نتیجه پایه ای برای رد وجود خداست، اما بر اساس کتاب مقدس این دقیقا هدف وجود تئوری تکامل است.

کتاب مقدس به ما می گوید، "احمق در دل خود می گوید که خدایی نیست" (مزمور 14: 1 ، 53: 1). کتاب مقدس همچنین می گوید که مردم برای باور نکردن خدا بعنوان خالق هیچ بهانه ای ندارند. "زیرا که چیزهای نادیدة او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم بوسیلة کارهای او فهمیده و دیده می شود تا ایشانرا عذری نباشد" (رومیان 1: 20). بر اساس کتاب مقدس، هر کس که وجود خدا را انکار کند احمق است! معنی حماقت کمبود هوش و اطلاعات نیست. بیشتر دانشمندای که به تکامل عقیده دارند افرادی بسیار باهوش هستند. حماقت یعنی قادر نبودن به استفادة صحیح از اطلاعات. امثال سلیمان 1: 7 به ما می گوید "ترس یهوه آغاز علم است، لیکن جاهلان حکمت و ادب را خوار میشمارند."

دانشمندان طرفدار تکامل پیدایش را مسخره می کنند و خالقی مافوق طبیعی را که در آزمایشات علمی نمی گنجد غیر علمی می دانند. آنها می گویند برای اینکه بتوانیم به چیزی "علمی" بگوییم باید قادر باشیم که آنرا مشاهده کرده روی آن آزمایش کنیم، و باید طبیعی باشد. پیدایش در لغت یعنی "مافوق طبیعی." خدا و چیزهای مافوق طبیعی نمی توانند مشاهده یا آزمایش شوند (در اینباره بحث طولانیست)، بنابراین، پیدایش و یا طرح هوشمندانه نمی تواند علم بحساب بیاید. البته تئوری تکامل هم نمی تواند مشاهده یا آزمایش شود، اما بنظر نمی آید این برای طرفداران تکامل مشکلی باشد. در نتیجه، همة اطلاعات با از پیش شکل گرفتن، از پیش فرض شدن و از پیش قبول شدن تئوری تکامل غربال شده، بدون اینکه عقاید دیگر در نظر گرفته شوند.

بهر حال، منشا دنیا و منشا حیات را نمی توان مشاهده یا امتحان کرد. علی رغم منشا پیدایش و منشا تئوری تکامل هر دو آنها سیستمهایی بر اساس ایمان هستند. هیچکدام را نمی توان امتحان کرد چون ما نمی توانیم به بیلیونها یا هزاران سال برگردیم و منشا دنیا و یا حیات را در دنیا مشاهده کنیم. دانشمندان طرفدار تکامل منشا علمی پیدایش را با دلایلی رد می کنند که همان دلایل آنها را وادار می کند که تکامل را هم رد کنند. حداقل درمورد منشا، همانقدر که پیدایش در تعریف "علم" آنها نمی گنجد تکامل هم در این تعریف قرار نمی گیرد . تصور می شود که تکامل تنها توضیحی در بارة منشا دنیا است که می توان آنرا آزمایش کرد. بنابراین تنها تئوریی است که می توان آنرا "علمی" تلقی کرد. این حماقت است! دانشمندانی که از تئوری تکامل حمایت می کنند یک تئوری قابل توجه منشا دنیا را رد می کنند بدون اینکه حتی صادقانه چیزهای مثبت آنرا امتحان کنند، تنها به این دلیل که در تعریف غیر منطقی و کوچک آنها از "علم" نمی گنجد.

اگر پیدایش حقیقت است، پس یک خالق وجود دارد که ما باید به او حساب پس بدهیم. تئوری تکامل به کسانی که به خدا ایمان ندارند اساسی می دهد که توضیحی برای منشا حیات بدون وجود خدایی خالق داشته باشند. تئوری تکامل نیاز به وجود خدایی را که در جریان دنیا دست دارد انکار می کند. "تئوری تکامل"، "تئوری پیدایش" است برای مذهب بی خدایی. براساس کتاب مقدس انتخاب واضح است. ما می توانیم به کلام خدای قادر و دانا اعتماد کنیم و یا می توانیم توضیح غیر منطقی و غلط "علمی" نادانان را باور نماییم.

کتاب مقدس دربارة پیدایش و تکامل چه می گوید؟

آیا ایمان به خدا و علم مخالف یکدیگر هستند؟



سوال: آیا ایمان به خدا و علم مخالف یکدیگر هستند؟

جواب:
علم یعنی "مشاهده، تشخیص، توضیح، آزمایشات تحقیقاتی، و توضیح تئوری پدیده." علم روشی است که انسان از آن استفاده می کند تا درک بهتری از عالم طبیعی داشته باشد. علم جستجوی اطلاعات از طریق مشاهده است. پیشرفت های در علم میزان منطق و تخیلات انسان را نشان می دهد. بهر حال، ایمان یک مسیحی نسبت به علم هرگز نباید مثل ایمان ما به خدا باشد. یک مسیحی می تواند به خدا ایمان داشته و به علم احترام بگذارد، تا وقتیکه مشخص باشد کدام بر دیگری تقدم دارد.

اعتقاد ما به خدا یک اعتقاد ایمانی است. ما به پسر خدا برای نجات، به کلام خدا برای بنا، و به روح القدس برای هدایت ایمان داریم. ایمان ما به خدا باید کامل باشد، چون وقتی ما ایمانمان را بر خدا می گذاریم، در واقع وابسته به خالقی هستیم قادر و دانا. اعتقاد ما به علم تنها باید از نظر اطلاعاتی باشد نه بیشتر. ما می توانیم روی علم حساب کنیم و کارهای بزرگ انجام دهیم، اما همچنین می توانیم مطمئن باشیم که علم اشتباه هم می کند. اگر ما ایمانمان را بر روی علم بگذاریم، آنوقت به انسانهای فناپذیر، ناکامل، گناه آلود، و محدود وابسته هستیم. علم در طی تاریخ در مورد خیلی چیزها اشتباه کرده، مثل شکل زمین، پرواز با انرژی انسانی، واکسن ها، تعویض خون، و حتی تولید مثل. خدا هیچوقت اشتباه نمی کند.

حقیقت از چیزی نمی ترسد، بنابراین دلیلی برای یک مسیحی وجود ندارد که از علم سالم بترسد. یادگیری درمورد راههای خدا که چطور دنیای ما را ساخت به انسان کمک می کند که ارزش اعجاز خلقت را بداند. توسعه دادن به اطلاعاتمان به ما کمک می کند تا با بیماریها، نادانیها، درک غلط بجنگیم. بهرحال، خطرناک است وقتیکه دانشمندان ایمان بر منطق انسانی را مافوق ایمان بر خالق می گذارند. اینها با کسانی که به مذهبی متعصب هستند فرقی ندارند. آنها انتخاب کرده اند که ایمانشان را روی انسان بگذارند و می خواهند حقایقی را پیدا کنند که ایمان آنها را تائید کند.

هنوز هم منطقی ترین دانشمندان، حتی آنهایی که از ایمان به خدا خودداری می کنند، به کمبود درک انسان از دنیا معترفند. آنها اعتراف می کنند که نه خدا و نه کتاب مقدس می تواند بوسیلة علم ثابت یا رد شود، درست مثل خیلی از تئوری های مورد علاقة آنها که در نهایت نه می توانند تائید و نه رد شوند. منظور از علم یک ترتیب طبیعی است که دنبال حقیقت بگردد نه اینکه نتیجه ای را از پیش حمایت کند.

علم در بیشتر مواقع وجود خدا و کار او را حمایت می کند. مزمور 19: 1 می گوید "آسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دستهایش خبر می دهد." هر چقدر که علم امروزی بیشتر دربارة دنیا کشف می کند، مدارک بیشتری برای تائید آفرینش بدست می آید. پیچیدگی عجیب و تولید دی اِن اِی، قوانین فیزیکی پیچیده و بسیار نزدیک به یکدیگر، و هماهنگی فوق العادة اوضاع و شرایط شیمیایی زمین همه پیغام کتاب مقدس را حمایت می کنند. یک مسیحی باید علمی را که بدنبال حقیقت است قبول کند و کاهنان علم را می خواهند فکر انسان را بالاتر از خدا قرار دهند رد کنند.

آیا ایمان به خدا و علم مخالف یکدیگر هستند؟

تئوری طرح هوشمندانه چیست؟



سوال: تئوری طرح هوشمندانه چیست؟

جواب:
تئوری طرح هوشمندانه می گوید که برای توجیه ساختمان پیچیده و غنی از اطلاعات بیولوژی وجود عواملی هوشمندانه لازم است که این عوامل قابل تحقیق هستند. نمادهای مخصوصی در بیولوژی توضیح استاندارد اتفاقی داروین را رد می کنند، چون بنظر می آید که باید طرحی وجود داشته باشد که این خود نشانة وجود طراحیست. سه بحث اولیه در تئوری طرح هوشمندانه وجود دارد: 1) کم نشدن پیچیدگی این طرح، 2) پیچیدگی اختصاصی در طرح، و 3) هماهنگی قوانین فیزیکی آن با ادامة حیات در زمین.

کم نشدن پیچیدگی را می توان اینطور بیان کرد "...یک سیستم منفرد که از چندین قسمت در رابطه باهم و کاملا هماهنگ درست شده تا با هم به عمل اصلی آن کمک کنند، بطوریکه برداشتن هر یک از آن قسمتها سیستم را از کار می اندازد." ساده تر بگوییم، حیات از قسمتهایی درست شده که به هم متکی هستند تا مفید باشند. جهش اتفاقی ممکن است باعث ایجاد یک قسمت جدید شود، اما نمی تواند باعث توسعة یک سیستم چند قسمتی در حال فعالیت شود. برای مثال، چشم انسان واضحا یک سیستم بسیار مفید است. بدون کرة چشم، عصب بینایی، و قشر بینایی مغز، یعنی یک چشم ناقص ناشی از جهش اتفاقی درواقع برای ادامة حیات یک رده از موجودات خراب کننده است و بنابراین می تواند آن رده را در ضمن انتخاب طبیعی منغرض کند. یک چشم یک سیستم مفید نیست مگر اینکه همة قسمتهایش هم موجود و هم فعال باشند. پیچیدگی اختصاصی یعنی از آنجایی که طرحهای پیچیدة مخصوصی در موجودات دیده می شود، باید یکنوع راهنمایی اولیة موجود بوده باشد. بحث پیچیدگی اختصاصی می گوید که غیرممکن است یک پدیدة پیچیده از طریق مراحل اتفاقی ایجاد شود. مثلا یک اطاق که در آن صد میمون و صد کامپیوتر است ممکن است بالاخره چند لغت تولید کند، و یا حتی یک جمله، اما هرگز یک نمایشنامة شکسپیر تولید نمی کند. و بیولوژی حیات چقدر پیچیده تر از یک نمایشنامة شکسپیر است؟

هماهنگی قوانین فیزیکی دنیا و وجود حیات بر روی زمین به ما می گوید که دنیا بطور دقیق تنظیم شده است تا حیات بر روی زمین وجود داشته باشد. اگر نسبت در صد عنصر های هوای جو زمین کمی عوض شود، بسیاری از رده های موجودات بسرعت نابود می شوند. اگر زمین چند مایل نزدیکتر و یا دورتر از خورشید بود، بسیاری از رده های موجودات می مردند. وجود و ادامة حیات بر زمین به عوامل بسیار زیادی نیاز دارد که با هم در هماهنگی کامل باشند بطوریکه غیرممکن است همة این عوامل بوسیلة اتفاقات غیر همانگ اتفاقی بوجود بیایند.

در حالیکه تئوری طرح هوشمندانه سعی بر تعیین این منشا هوشمند ندارد (خدا یا آدمهای فضایی و یا چیز دیگر)، اکثر کسانی که به تئوری طرح هوشمندانه اعتقاد دارند به خدا ایمان دارند. آنها این طرح هوشمندانه را که دنیای بیولوژی را کنترل می کند دلیلی برای وجود خدا می دانند. اما در عین حال عده ای هستند که به خدا اعتقاد ندارند و نمی توانند دلایل قاطع این طرح را رد کنند، اما حاضر نیستند که وجود یک خدای خالق را اعتراف نمایند. آنها از این اطلاعات این برداشت را می کنند که زمین بوسیلة یک نژاد برتر فضایی درست شده است. البته آنها به منشا این آدمهای فضایی اشاره ای نمی کنند، بنابراین باز بر میگردند به بحث اولیه ای که جواب موجهی ندارد.

تئوری طرح هوشمند همان خلقت کتاب مقدسی نیست. اختلاف مهمی بین این دو وجود دارد. خلقت کتاب مقدسی با این نتیجه شروع می شود که حساب کتاب مقدس از خلقت درست و قابل اعتماد است، و حیات بر روی زمین بوسیلة یک طراح هوشمند طرح شده است – خدا. آنوقت آنها دنبال دلیلی برای راه طبیعی حمایت از این نتیجه هستند. معتقدان به طرح هوشمندانه با راه طبیعی شروع می کنند و به این نتیجه می رسند که حیات بر روی زمین بوسیلة یک طراح هوشمند طرح شده است (هر کس که باشد).

تئوری طرح هوشمندانه چیست؟

سن زمین چقدر است؟ زمین چند سال سن دارد؟



سوال: سن زمین چقدر است؟ زمین چند سال سن دارد؟

جواب:
با توجه به این حقیقت که، بر اساس کتاب مقدس، آدم در روز ششم از آفرینش کرة زمین بوجود آمد، می توانیم سن تقریبی زمین را با توجه به جزئیات دقیقی که از ترتیب نسل انسانها داریم تعیین کنیم. تصور بر این است که منظور پیدایش از شش روز هر روز 24 ساعت است و هیچ فاصلة نامعلومی بین شش روز و بین نسلها نیست.

نسب نامه ای که در پیدایش 5 و 11 است سن نسل آدم را از پدر به پسر تا ابراهیم بیان می کند. با تعیین اینکه ابراهیم در کجای تاریخ قرار داشته و با اضافه کردن سن کسانی که اسمشان در پیدایش 5 و 11 آمده است، می توان نتیجه گرفت که با چند صد سال اختلاف سن زمین در حدود 6000 سال است.

پس بیلیونها سالی که بیشتر دانشمندان امروزه قبول کرده اند و در بیشتر مراکز علمی آنرا درس می دهند چه می شود؟ این سن اساسا از دو تکنیک تاریخ گذاری بدست آمده است، تعیین زمان رادیومتریک و زمان سنج جغرافیایی. دانشمندانی که عقیده بر سن کم زمین یعنی در حدود 6000 سال دارند، اصرار می کنند که تعیین زمان رادیومتریک اشتباه است چون بر اساس یک سری فرضیه های غلط بنا می شود، در حالیکه زمان سنج جغرافیایی هم اشتباه است چون در آن دلایل دایره ای را بکار می گیرد. بعلاوه آنها به زمین کهن مثل یک افسانه دروغ اشاره می کنند، درست مثل همان تصور اشتباه ولی رایج که می گوید زمان طولانی لازم است تا لایه های زمین، فسیلها، الماس، زغال، نفت، استالاگتیت و استالاگمیت بوجود بیایند. بالاخره، کسانی که به زمین جوان معتفدند در مقابل دلایل کهن بودن زمین دلایل مثبتی برای جوان بودن آن می آورند که طرف مقابل آنها را رد می کنند. دانشمندان زمین جوان قبول دارند که امروزه در اقلیت هستند، اما اصرار دارند که با گذشت زمان تعدادشان بیشتر خواهد شد وقتیکه بیشتر و بیشتر دانشمندان شواهد را آزمایش کرده، به تصویر قبول شده امروزی زمین کهن از نزدیکتر نگاه گنند.

نهایتا سن زمین را نمی توان ثابت کرد. 6000 سال یا بیلیون سال، هر دو نقطه نظر (و هر چه در بین آنهاست) بستگی به ایمان و فرضیه ها دارد. کسانی که بیلیونها سال را قبول دارند اعتمادشان بر این است که روشهایی مثل تعیین زمان رادیومتریک قابل اعتمادند و هیچ چیزی در تاریخ اتفاق نیفتاده که تخریب طبیعی رادیو ایزوتوپ ها را مختل کند. آنهایی که به 6000 سال اعتقاد دارند باور دارند که کتاب مقدس حقیقت است و عوامل دیگر مثل سیل جهانی، سن واقعی زمین را توجیه می کنند، و یا خدا زمین و هر چه در آن بود را بالغ آفرید. بعنوان مثال، خدا آدم و حوا را در روز آفرینش آنها بصورت دو آدم کامل و بالغ آفرید، که احتمالا پزشکان سن آنها را بیست ساله (و یا هر سن بالغ دیگری) تخمین می زنند، در حالیکه آنها واقعا یک روزه بودند. هر کدام که باشد، همیشه دلیل خوبی برای این وجود دارد که به کلام خدا بیشتر از کلام آن دانشمندانی اعتماد کنیم که به خدا ایمان ندارند و هدفشان ثابت کردن تئوری تکامل است.

سن زمین چقدر است؟ زمین چند سال سن دارد؟

آیا طوفان نوح جهانی بود و یا منطقه ای؟



سوال: آیا طوفان نوح جهانی بود و یا منطقه ای؟

جواب:
از قسمتی از کتاب مقدس که دربارة طوفان نوح می گوید، کاملا واضح است که آن طوفان جهانی بود. پیدایش 7: 11 می گوید که "همة چشمه های لجة عظیم شکافته شد و روزنهای آسمان گشوده." پیدایش 1: 6-7 و 2: 6 به ما می گوید که محیط قبل از طوفان خیلی با آنچه ما امروزه تجربه می کنیم فرق داشت. بر این اساس و بر اساس سایر قسمتهای کتاب مقدس، می توان بطور منطقی این را گفت که زمانی همة زمین از مخزن آبی پوشیده بوده.

این مخزن ممکن است مخزن بخار بوده و یا بصورت حلقه هایی بوده مثل حلقه های یخی کرة زُحَل، این بهمراه یک لایه آب زیر زمینی، که بروی زمین آمدند (پیدایش 2: 6) باعث یک طوفان و سیل جهانی شدند.

واضحترین آیه ای که وسعت سیل را نشان می دهد در پیدایش 7: 19-23 است. "و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آنکه همة کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود مستور شد. پانزده زراع بالاتر آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید. و هر ذی جسدی که بر زمین حرکت می کرد از پرندگان و بهائم و حیوانات و کل حشرات خزندة بر زمین و جمیع آدمیان مردند. و هر که دم روح حیات در بینی او بود از هر که در خشکی بود مرد. و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود از آدمیان و بهائم و حشرات و پرندگان آسمان پس از زمین محو شدند و نوح با آنچه همراه وی در کشتی بود فقط باقی ماند."

در قسمت بالا، ما نتنها کلمة "همه" را می بینیم که مرتب تکرار شده است، بلکه می بینیم "همة کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود مستور شد." "آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آنکه همة کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود مستور شد. پانزده زراع بالاتر آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید. و هر ذی جسدی که بر زمین حرکت می کرد از پرندگان و بهائم و حیوانات و کل حشرات خزندة بر زمین و جمیع آدمیان مردند." این توضیحات بطور واضح یک سیل جهانی را توضیح می دهد که همة زمین را فرا می گیرد. همچنین، اگر سیل منطقه ای بود چرا خدا به نوح یاد داد که یک کشتی بسازد بجای اینکه به او بگوید که از آنجا برود و حیوانات را هم منتقل کند. و چرا او به نوح یاد داد که یک کشتی بسازد که آنقدر بزرگ باشد که همة حیواناتی که روی زمین بودند بتوانند در آن خانه کنند. اگر سیل جهانی نبود، احتیاجی به کشتی نبود.

پطرس هم در 2 پطرس 3: 6-7 توضیح می دهد که این سیل سیلی جهانی و همه گیر بود و می گوید،"و به این هر دو عالمیکه آنوقت بود در آب غرق شده هلاک گشت. لکن آسمان و زمین الان بهمان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکت مردم بیدین نگاه داشته شده اند." در این آیات پطرس داوری جهانی آینده را با سیل زمان نوح مقایسه می کند و می گوید که دنیایی که آن زمان وجود داشت با آب گرفته شد. بعلاوه خیلی از نویسندگان کتاب مقدس جهانی بودن این سیل را از نظر تاریخی پذیرفتند (اشعیا 54: 9، 1 پطرس 3: 20، 2 پطرس 2: 5، عبرانیان 11: 7). و بالاخره، خداوند عیسی مسیح به این سیل جهانی اعتقاد داشت و آنرا بعنوان نمونه ای بیان کرد برای خرابی دنیا در آینده و وقتی که او باز می گردد (متی 24: 37-39، لوقا 17: 26-27).

خیلی شواهد کتاب مقدسی هست که به یک سانحة جهانی مثل یک سیل جهانی اشاره می کند. فسیلهای بسیار و زغال های زیادی در هر قاره در سرتاسر جهان پیدا شده است که لازمة آن تبدیل سریع مقدار زیادی از گیاهان بوده است. فسیلهای اقیانوسی روی کوه های سرتاسر جهان پیدا شده است. تمدن های مختلف جهان نوعی از داستانی قدیمی دربارة سیل دارند. همة این حقایق و خیلی از حقایق دیگر مدرکهایی برای یک سیل جهانی هستند.

آیا طوفان نوح جهانی بود و یا منطقه ای؟

چرا خدا درخت معرفت نیک و بد را در وسط باغ عدن گذاشت؟



سوال: چرا خدا درخت معرفت نیک و بد را در وسط باغ عدن گذاشت؟

جواب:
خدا درخت معرفت نیک و بد را در باغ عدن گذاشت تا به آدم و حوا حق انتخاب اطاعت و یا بی اطاعتی را بدهد. آدم و حوا آزاد بودند هر کاری که می خواستند بکنند، بجز خوردن از درخت معرفت خوب و بد. پیدایش 2: 16-17، "و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت، از همة درختان باغ بی ممانعت بخور اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد." اگر خدا به آدم و حوا حق انتخاب نداده بود، آنها مثل آدم آهنی می بودند که فقط آنچه را که برای آن برنامه ریزی شده بودند انجام می دادند. خدا آدم و حوا را آزاد آفرید تا بتوانند تصمیم بگیرند، و بین خوب و بد انتخاب کنند. بمنظور اینکه آدم و حوا واقعا آزاد باشند، آنها باید حق انتخاب می داشتند.

اساسا چیز شریری در مورد درخت یا میوة آن نبود. بعید است که خوردن آن میوه به آدم و حوا معرفت بیشتری می داد. عمل بی اطاعتی بود که چشمهای آدم و حوا را به بدی باز کرد. گناه بی اطاعتی آنها از خدا گناه و بدی را وارد دنیا و وارد زندگیشان کرد. خوردن میوه، بعنوان یک عمل بی اطاعتی از خدا، چیزی بود که به آدم و حوا معرفت بدی را داد (پیدایش 3: 6-7).

خدا نمی خواست آدم و حوا گناه کنند. خدا از پیش می دانست که نتیجة گناه چه می بود. خدا می دانست که آدم و حوا گناه کرده بدی، مشقت، و مرگ را وارد جهان می کنند. پس چرا خدا به شیطان اجازه داد که آدم و حوا را وسوسه کند؟ خدا به شیطان اجازه داد آدم و حوا را وسوسه کند تا آنها را وادار به انتخاب نماید. آدم و حوا با ارادة آزاد انتخاب کردند از خدا بی اطاعتی کنند و میوة ممنوعه را بخورند. نتیجه – بدی، گناه، مشقت، بیماری، و مرگ – از آنزمان دنیا را دچار بلا کرده است. تصمیم آدم و حوا باعث شد که همه با طبیعت گناه آلود بدنیا بیایند، و تمایل به گناه داشته باشند. تصمیم آدم و حوا آنچیزیست که در نهایت عیسی مسیح باید بخاطر آن خونش را از طرف ما بر صلیب می ریخت. از طریق ایمان به مسیح، ما می توانیم آزاد از نتیجة گناه باشیم و در نهایت از خود گناه آزاد شویم. بیایید با پولس رسول در رساله به رومیان 7: 24-25 همصدا شویم که می گوید "وای بر من که مردی شقی هستم. کیست که مرا از جسم این موت رهایی بخشد؟ خدا را شکر می کنم – بوساطت خداوند ما عیسی مسیح."

چرا خدا درخت معرفت نیک و بد را در وسط باغ عدن گذاشت؟

کتاب مقدس دربارۀ دایناسورها چه میگوید؟ آیا دایناسورها در کتاب مقدس وجود دارند؟



سوال: کتاب مقدس دربارۀ دایناسورها چه میگوید؟ آیا دایناسورها در کتاب مقدس وجود دارند؟

جواب:
موضوع دایناسورها در کتاب مقدس، برای سالها بخشی از مباحث جنجالی جوامع مسیحی بوده است؛ که بیشتر پیرامون موضوعاتی چون عمر زمین، تفسیر درست مطالب کتاب پیدایش، و تفسیر کشفیات فیزیکی اطرافمان بوده است. آنانی که معتقدند زمین عمری بسیار طولانی داشته است (عمر ماقبل تاریخ) کتاب مقدس را بخاطر عدم اشاره به موضوع دایناسورها ردّ نمیکنند زیرا باور دارند که مطابق الگوی پذیرفته شدۀ خود، میلیونها سال قبل از اینکه اولین انسان پا بر پهنۀ زمین بگذارد، دایناسورها از بین رفته بودند. بنابراین نظریه، آنانی که متون کتاب مقدس را به رشتۀ تحریردرآوردهاند نمیتوانستند شاهد حیات دایناسورها بوده باشند.

آنانی که معتقد به عمر مابعد تاریخ زمین هستند بر این باورند که کتاب مقدس به موضوع دایناسورها اشاره داشته است؛ اما درواقع، از لغت "دایناسور" هرگز استفاده نکرده است. و به جای آن، از لغت عبری "تنیین" استفاده شده است. در ترجمههای مختلف کتاب مقدس، "تنیین" به روشهای مختلفی ترجمه شده است؛ گاهی اوقات، به معنی جانوران غول آسای دریایی، گاهی به عنوان "مار،" اما اکثر اوقات به معنی "اژدها" ترجمه شده است. اینطور بنظر میرسد که "تنیین" به غولهای خزنده مانند اشاره داشته است. در عهد عتیق بیش از 30 مرتبه به این مخلوقات اشاره شده است که یا بر زمین بوده اند، یا در دریا.

علاوه بر اشارات عمومی به این غولهای خزنده مانند، در طول عهد عتیق بیش از 30 مرتبه، دو گونه مخلوق، بصورتی توصیف شدهاند که محققین به این باور رسیدهاند که نویسندگان به دایناسورها اشاره داشتهاند. بَهيموت، جانوری است که در موردش گفته شده او افضل صنايع خداست و دُم خود را مثل سرو آزاد می جنباند (ایوب 40 : 15). بعضی از محققین سعی کردهاند که بَهيموت را به فیل یا هیپوتاموس نسبت دهند. دیگران معتقدند که دُم فیل یا هیپوتاموس نازک بوده طوری که نمیتوان آن را با درخت سرو آزاد مقایسه کرد. اما از طرف دیگر، دایناسورهائی چون براکیوساروس (Brachiosaurus) و دایناسور دو پا (Diplodocus) دُمهای بزرگی داشتند که با درخت سروآزاد قابل مقایسه بودهاند.

تقریباً تمام تمدنهای باستان به شکلی هنری خزندگانی غول آسا را به تصویر کشیدهاند. صنایع دستی و اشکال رُسی کشف شده در آمریکای شمالی به تصاویر دایناسورهای مدرن شباهت بسیار دارند. صخرههای کنده کاری شدۀ آمریکای جنوبی مردی را نشان میدهند که بر موجودی دایناسور یا سوسمار مانند سوار شده است؛ و عجیب تر اینکه آن موجود شباهت بسیاری با دایناسور سه شاخ، پتروداکتیل و ترانازوروس دارد. موزائیکهای رومی، ظروف مایانها، دیوارهای شهر بابل با اشکال این موجودات مزیّن شدهاند که خود نشانگر انتقال فرهنگی و جغرافیای بدون مرز است. نوشتههای هوشمندانۀ مارکو پولو (Milione) آمیخته است از داستانهای مهیجی که در آنها حیواناتی غول آسا از گنجها محافظت میکردند. گزارشات امروزی از مشاهدات مختلف اغلب چنین داستانها و نوشتهجات را با شک و شبهۀ بسیار دنبال میکنند.

علاوه بر شواهد عینی و تاریخی مربوط به دوران پیدایش انسان، در رابطه با هم زیستی انسان و دایناسورها ، شواهد فیزیکی دیگری نیز وجود دارند مثل جا پای انسان در کنار دایناسورها که بشکل فسیل شده در آمریکای شمالی و غرب آسیای مرکزی کشف شده است.

حال، آیا کتاب مقدس به دایناسورها اشاره نموده است؟ موضوع خیلی واضح و عینی نیست؛ بستگی دارد که باتوجه به شواهد موجود آنرا چگونه تفسیر کنید و اینکه به دنیای پیرامون خود چگونه بنگرید. اینجا در GotQuestions.org ما معتقدیم که دایناسورها بعد از طوفان و در اثر تغییرات شگرف زیست محیطی و همچنین شکار بی رحمانۀ انسانها از بین رفتهاند.

کتاب مقدس دربارۀ دایناسورها چه میگوید؟ آیا دایناسورها در کتاب مقدس وجود دارند؟

همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟



سوال: همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟

جواب:
کتاب مقدس مشخصاً نمیگوید که همسر قائن چه کسی بود. شاید تنها جواب ممکن این باشد که قائن خواهرش یا برادر زاده و یا نوۀ برادرش را به همسری اختیار نمود. کتاب مقدس دقیقاً مشخص نکرده که وقتی قائن برادرش هابیل را کشت چند ساله بود (پیدایش 4 : 8). از آنجائی که هردو برزگر بودند، احتمالاً کاملاً بالغ بوده و خانواده داشتهاند. بطور قطع، آدم و حوّا به هنگام مرگ فرزندان دیگری غیر از هابیل و قائن داشتهاند (پیدایش 5 : 4). این حقیقت که قائن بعد از قتل برادرش از جان خود میترسید (پیدایش 4 : 14) حاکی از این است که احتمالاً فرزندان و شاید نوهها و یا نتیجههای آدم و حوّا در آن زمان حاضر بودهاند. همسر قائن (پیدایش 4 : 17) دختر و یا نوۀ دختری آدم و حوّا بوده است.

از آنجایی که آدم و حوّا اولین (و تنها) انسانهای روی زمین بودند، برای فرزندان آنها چارهای جز ازدواج خویشاوندی وجود نداشت. خداوند ازدواج خویشاوندی (خواهر و برادر) را زمانی منع کرده که جمعیت به حدی رسید که دیگر نیازی به این امر نبود (لاویان 18: 6 -18). دلیل بروز ناهنجاریهای ژنتیکی در ازدواجهای خویشاوندی این است که وقتی دو شخص خویشاوند (خواهر و برادر) با هم ازدواج میکنند، احتمال بروز نقصهای ژنتیکی بیشتر میشود چون والدین دارای نقصهای ژنتیکی یکسان هستند. وقتی در ازدواج نسبت فامیلی برقرار نباشد احتمال داشتن نقصهای ژنتیکی یکسان نزد والدین بسیار کم میشود. درطول قرون متمادی با تکثیر و بسط یافتن نقصهای ژنتیکی از نسلی به نسل بعد ، کـــُدهای ژنتیکی بطور فزایندهای آلوده شدهاند. اما آدم و حوّا هیچ نقص ژنتیکی نداشتند. همین مسئله باعث شده بود که آنها و چند نسل بعد از آنها نیز بسیار سالم تر از ما (نسل کنونی) باشند. حتی اگر آدم و حوّا و فرزندان آنان چند نقص اندک ژنتیکی نیزمیداشتند، باز هم ازدواج خویشاوندی در میان آنان از امنیت بیشتری برخوردار بود. شاید تصّور اینکه همسر قائن خواهرش بوده است غریب و رقت بار باشد، اما از آنجائی که در ابتدا خداوند خلقت انسان را با یک مَرد و یک زن آغاز نمود ؛ نسل دوم هیچ انتخابی جز ازدواج خویشاوندی نداشت.

همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟