سوال: آیا کسی که نجات یافته است برای همیشه نجات یافته است؟
جواب: آیا وقتی کسی نجات پیدا میکند، برای همیشه نجات یافته است؟ وقتی مردُم عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود میپذیرند، میان آنان و خداوند رابطهای برقرار میشود که خود تضمین کنندۀ ابدی نجات آنهاست. بخشهای متعددی از کلام خدا این حقیقت را روشن میکنند.
الف) رومیان 8 : 20 میگوید: "و آنانی را كه از قبل معين فرمود، ايشان را هم خواند و آنانی را كه خواند ايشان را نيز عادل گردانيد و آنانی را كه عادل گردانيد، ايشان را نيز جلال داد". این آیه به ما میگوید از همان لحظهای که خداوند ما را انتخاب نمود، مثل این بود که در حضور او در آسمان جلال یافتیم. هیچ چیزی نمیتواند، حتی یک روز، ایماندار را از جلال یافتن باز دارد چرا که خداوند این را در آسمان مقرّر کرده است. وقتی شخصی عادل شمرده شد، از آنجایی که در آسمان جلال یافته است، نجات او نیز تضمین یافته و در امن و امان است.
ب) پولس در رومیان 8 : 33 – 34 دو سئوال بسیار اساسی میپرسد: "كيست كه بر برگزيدگان خدا مدّعی شود؟ آيا خدا كه عادل كننده است؟ كيست كه بر ايشان فتوا دهد؟ آيا مسيح كه مُرد بلكه نيز برخاست، آنكه به دست راست خدا هم هست و ما را نيز شفاعت میكند؟" چه کسی بر برگزیدگان خدا فتوا میدهد؟ هیچ کس، چرا که مسیح مدافع ماست. چه کسی ما را محکوم میکند؟ هیچ کس، چون مسیح که در راه ما مُرد، همان کسی است که میتواند ما را محکوم کند. و این در حالی است که قاضی و مدافع ما، همان مسیح نجات دهنده است.
پ) مسیحیان زمانی دوباره (از سر نو) متولد میشوند که ایمان آورند (یوحنا 3 : 3 ؛ تیطس 3 : 5). اگر شخص مسیحی نجات خود را از دست بدهد، او کسی است که هرگز از سر نو مولود نشده است. در کلام خدا هیچ مدرکی مبنی بر از بین رفتن تولد تازه وجود ندارد.
ج) روح القدس در ایمانداران ساکن است (یوحنا 14 : 17 ؛ رومیان 8 : 9) و همۀ ایمانداران را در بدن مسیح تعمید میدهد (اول قرنتیان 12 : 13). اگر قرار باشد که ایمانداری نجات خود را از دست بدهد باید از بدن مسیح جدا باشد.
چ) یوحنا 3 : 15 میگوید کسی که به مسیح ایمان آورد "حیات جاودان" خواهد یافت. اگر شما امروز به مسیح ایمان آورید و حیات جاودان یابید ولی فردا آنرا ازدست دهید، دیگر لفظ " جاودان" هیچ معنایی ندارد. بنابراین اگر نجات خود را از دست دهید تمام وعدههای حیات جاودانی در کلام خدا با اشکال مواجه خواهند شد.
ح) من فکر میکنم بهترین گواه قطعی را خود کلام خدا مطرح میکند: "زيرا يقين میدانم كه نه موت و نه حيات و نه فرشتگان و نه رؤسا و نه قدرتها و نه چيزهای حال و نه چيزهای آينده و نه بلندی و نه پستی و نه هيچ مخلوق ديگر قدرت خواهد داشت كه ما را از محبّت خدا كه در خداوند ما مسيح عيسی است جدا سازد" (روميان 8 : 38 – 39). بیاد داشته باشید که همان خدائی که شما را نجات داده است، شما را حفظ نیز خواهد نمود. وقتی نجات مییابیم برای همیشه نجات یافتهایم. نجات ما به طور قطع تا به ابد تضمین شده است.
آیا کسی که نجات یافته است برای همیشه نجات یافته است؟
سوال: بعد از مرگ چه رُخ میدهد؟
جواب: اين سئوال كه "بعد از مرگ چه اتفاقی روی میدهد؟" میتواند گیج کننده باشد. کتاب مقدس صریحاً مشخص نکرده است که چه موقع شخص به سرنوشت نهایی و ابدی خود خواهد رسید. اما به ما میگوید که انسان، بعد از لحظۀ مرگ ، بر مبنای اینکه آیا مسیح را به عنوان نجات دهنده پذیرفته است یا نه ، به بهشت و یا به جهنم میرود. ایمانداران بعد از مرگ، از بدن غربت جُسته و به نزد خداوند متوطن خواهند شد (دوم قرنتیان 5: 6–8؛ فیلیپیان 1: 23) و بی ایمانان ، بعد از مرگ ، خود را در جهنم وتحت عذاب ابدی خواهند یافت ( لوقا 16: 22-23).
اینجا آن نکتۀ گیج کننده مطرح میشود که بعد از مرگ چه اتفاقی رُخ میدهد. مکاشفه 20: 11-15، آنهایی را که در جهنم هستند چنین توصیف میکند که به دریاچۀ آتش انداخته خواهند شد. مکاشفه بابهای 21–22 از آسمان و زمینی جدید سخن میگویند. بنابراین اینطور بنظر میرسد که قبل از روز قیامت ، مُردگان در بهشت و در دوزخی موقتی ساکن میشوند. سرنوشت ابدی شخص تغییر نخواهد کرد اما مکان دقیق سرنوشت ابدی او تغییر خواهد کرد. به عبارت دیگر ، ایمانداران بعد از مرگ به آسمان و زمینی جدید منتقل خواهند شد (مکاشفه 21: 1) و بی ایمانان به دریاچۀ آتش انداخته خواهند شد (مکاشفه 20: 11–15). این مقصد نهایی و ابدی همۀ مردم است مبنی بر اینکه آیا به مسیح به عنوان تنها نجات دهندۀ خود از گناهانشان ایمان آورده اند یا نه.
سوال: دیدگاه مسیحیان در مورد خودکشی چیست؟ کتاب مقدس درباره خودکشی چه میگوید؟
جواب: مطابق کلام خدا، ارتکاب به خودکشی، ملاک عدم وارد شدن به آسمان نیست. چنانکه یک فرد نجات نیافته مرتکب خودکشی شود، در عمل کاری نکرده جز "سرعت" بخشیدن سفرش به دریاچه آتش. در جهنم بودن کسی که خودکشی میکند تنها به این خاطر است که نجات عیسی مسیح را رد نموده است؛ نه صرف عمل خودکشی. در کتاب مقدس نام چهار شخص که خودکشی کردهاند آمده است: شائول (اول سموئیل 31 : 4)، آخیتوفل (دوم سموئیل 17: 23)، زمری (اول پادشاهان 16: 18)، و یهودا (متی 27 :5). همۀ آنها مردانی شریر، خطاکار و گناهکار بودند. کتاب مقدس خودکشی را برابر با قتل میشمارد (که همانا کشتن خود میباشد). خدا تنها شخصی است که میتواند تصمیم بگیرد، چه وقت و چطور کسی بمیرد. وقتی این قدرت را در دستان خود میگیریم، از نظر کتاب مقدس، به خداوند کفر ورزیدهایم.
کتاب مقدس درباره کسی که خودکشی میکند، چه میگوید؟ من نمیتوانم باور کنم که یک مسیحی که اقدام به خودکشی نموده باشد، نجاتش را از دست بدهد و به جهنم برود. طبق تعلیم کتاب مقدس هر شخص از آن لحظهای که حقیقتاً به عیسی مسیح ایمان میآورد، حیات جاودانی دارد (یوحنا 3 :16). بر اساس تعلیم کتاب مقدس ، صرف نظر از هر اتفاقی که بیافتد؛ مسیحیان بدون شک صاحب حیات جاودانی هستند: "اين را نوشتم به شما كه به اسم پسر خدا ايمان آوردهايد تا بدانيد كه حيات جاودانی داريد و تا به اسمِ پسر خدا ايمان بياوريد." (اول یوحنا 5: 13). هیچ چیزی نمیتواند یک مسیحی را از محبت خداوند جدا کند! "زيرا يقين میدانم كه نه موت و نه حيات و نه فرشتگان و نه رؤسا و نه قدرتها و نه چيزهای حال و نه چيزهای آينده و نه بلندی و نه پستی و نه هيچ مخلوق ديگر قدرت خواهد داشت كه ما را از محبّت خدا كه در خداوند ما مسيح عيسی است جدا سازد" (رومیان 8 : 38- 39). هیچ "مخلوقی" نمیتواند یک مسیحی را از محبت خداوند جدا کند، و شخص مسیحی خودکشی کرده نیز، خود یک "مخلوق" بشمار میرود. پس حتی خودکشی هم نخواهد توانست او را از محبت خداوند جدا سازد. عیسی به سبب همۀ گناهان ما مُرد... و اگر یک مسیحی در دورهای از حملات و ضعف روحانی خود اقدام به خودکشی کند، این مورد هم جزء همان گناهانی است که عیسی به خاطر آن جان خود را فدا کرد.
این گفته به این معنا نیست که خدا گناه خودکشی را جدی نمیگیرد. مطابق کلام خدا، خودکشی برابربا قتل است، واین عمل همیشه اشتباه میباشد. من به صحّت ایمان کسی که ادعا میکند مسیحی است ولی در عین حال اقدام به خودکشی مینماید، واقعاً شک خواهم کرد. هیچ تفسیری (و در هیچ شرایطی) وجود ندارد که به کسی این حق را بدهد که جان خودش را بگیرد؛ به خصوص، اگر او مسیحی باشد! مسیحیان خوانده شدهاند که برای خداوند زندگی کنند. تصمیم گیری دربارۀ زمان مرگ فقط و فقط از آن خداست. شاید بهترین راه برای روشن کردن موضوع خودکشی، مراجعه به کتاب استر باشد. در پادشاهی فارس قانونی وجود داشت: به این ترتیب که اگر کسی بدون دعوت، به حضور پادشاه میرفت، محکوم به مرگ بود؛ مگر اینکه پادشاه چوگان طلائی خود را به طرف او دراز میکرد که این عمل دلالت بر رحمت پادشاه داشت. خودکشی برای مسیحیان، مثل تحمیل روش خود برای ملاقات با پادشاه است، در حالیکه باید منتظر دعوت او ماند. او چوگان خود را به سوی تو دراز کرده و تو را حیات ابدی خواهد بخشید. اما نه به این معنا که از تو خوشنود است. اگر چه اول قرنتیان 3: 15 در وصف خودکشی نیست، اما احتمالاً عواقب خودکشی یک مسیحی را توضیح میدهد: "و اگر عمل كسی سوخته شود، زيان بدو وارد آيد، هر چند خود نجات يابد امّا چنانكه از ميان آتش".
دیدگاه مسیحیان در مورد خودکشی چیست؟ کتاب مقدس درباره خودکشی چه میگوید؟
سوال: آیا بحث امنیت ابدی مبنای کتاب مقدسی دارد؟
جواب: وقتی مَردُم درک میکنند که عیسی مسیح نجات دهندۀ آنهاست، آنان وارد رابطهای با خدا میشوند که تضمین کنندۀ پایداری نجاتشان میباشد. یهودا آیه 24 اعلام میدارد: "الآن او را كه قادر است كه شما را از لغزش محفوظ دارد و در حضور جلال خود شما را بی عيب به فرحی عظيم قايم فرمايد". قدرت خداوند میتواند ایماندار را از لغزش بازدارد. این مبتنی بر خداست نه بر ما، تا ما را نیز در حضور مقدسش سهیم کند. پایداری نجات ، در اثر این است که خداوند ما را حفظ میکند؛ نه اینکه ما حافظ نجات خود هستیم.
عیسی مسیح خداوند فرمود: "من به آنها حيات جاودانی میدهم و تا به ابد هلاك نخواهند شد و هيچكس آنها را از دست من نخواهد گرفت. پدری كه به من داد از همه بزرگتر است و كسی نمیتواند از دست پدر من بگيرد" (يوحنا 10 : 28 – 29). عیسی مسیح و پدر، هر دو ما را محکم در آغوششان گرفتهاند. چه کسی میتواند ما را از آغوش پدر و پسر جدا سازد؟
افسسیان 4 : 30 به ما میگوید که ایمانداران تا روز رستگاری مختوم شدهاند. اگر نجات ایمانداران واقعاً پایداری و امنیت نداشته باشد، آنها نمیتوانند تا به روز رستگاری مختوم شده باشند؛ بلکه فقط تا لحظۀ گناه، ارتداد و بیایمانی دوام خواهند داشت. یوحنا 3 : 15 – 16 میگوید: "هر كه به او ايمان آرد هلاك نگردد، بلكه حيات جاودانی يابد". حال اگر به شخصی قول حیات ابدی داده شود و بعد از او گرفته شود، دیگر نمیشود آن حیات را ابدی خواند. اگر پایداری نجات حقیقت ندارد، پس همۀ وعدههای حیات ابدی که در کلام خدا ذکر شدهاند با اشکال مواجه هستند.
قویترین دلیل امنیت ابدی خود را در رسالۀ پولس رسول به رومیان 38:8-39 مییابیم. "زیرا یقین میدانم که نه موت و نه حیات، و نه فرشتگان و نه رؤسا و نه قدرتها، و نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده، و نه بلندی و نه پستی، و نه هیچ مخلوق دیگر قدرت خواهد داشت که ما را از محبت خدا که در مسیح عیسی است جدا سازد." محبت خدا نسبت به آنانی که آنها را رهانیده است اساس پایداری ابدی آنان است. امنیت ابدی ما توسط عیسی مسیح خریداری شده، توسط خدای پدر وعده داده شده، و توسط روح القدس مُهر زده شده است.
آیا بحث امنیت ابدی مبنای کتاب مقدسی دارد؟
سوال: اهمیت تعمید مسیحیان چیست؟
جواب: مطابق مطابق کتاب مقدس، تعمید مسیحی شهادتی ظاهری است از آنچه دردرون زندگی یک ایماندار اتفاق افتاده است. تعمید مسیحی هویت ایماندار را با مرگ، تدفین و رستاخیزمسیح به تصویر میکشد. کتاب مقدس میگوید: "آيا نمیدانيد كه جميع ما كه در مسيح عيسی تعميد يافتيم، در موت او تعميد يافتيم؟ پس چونكه در موت او تعميد يافتيم، با او دفن شديم تا آنكه به همين قسمی كه مسيح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نيز در تازگی حيات رفتار نمائيم" (رومیان 6: 3-4). در تعمید مسیحی، مرحله فرو رفتن در آب ، دفن شدن با مسیح را به تصویر میکشد و عمل خارج شدن از آب نشان دهندۀ رستاخیز عیسی مسیح است.
قبل از تعمید یافتن، دو شرط وجود دارد: 1ـ شخصی که میخواهد تعمید یابد، لازم است که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود پذیرفته باشد، و 2ـ باید بداند که تعمید، حاکی از چیست. اگر شخصی، عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندهاش پذیرفته باشد، و بداند که تعمید گامی است برای اطاعت و اعلام آشکارایمان او به مسیح، و مشتاق تعمید یافتن باشد، دلیلی برای منع کردن او از تعمید وجود ندارد. طبق گفتۀ کلام خدا، تعمید گامی ساده برای پیروی و اعلام علنی ایمان به عیسی مسیح ( که تنها راه نجات است) میباشد. تعمید مسیحی امر مهمی است، چرا که گامی است از اطاعت، اعلام علنی ایمان به مسیح و تسلیم شدن به او، و هویت یافتن با مرگ، تدفین، و رستاخیز عیسی مسیح.
اهمیت تعمید مسیحیان چیست؟
سوال: کتاب مقدس دربارۀ تثلیث چه میگوید؟
جواب: مشکلترین جنبۀ موضوع تثلیث این است که به هیچ روشی نمیتوان آنرا، به شکلی کامل و مکفی، توضیح داد. و موضوعی است که امکان ندارد انسان بتواند آنرا بطور کامل، و یا با یک توضیح مختصر، درک نماید. خداوند بمراتب از ما بزرگتر است؛ بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که او را کاملاً درک نمائیم. کتاب مقدس به ما میآموزد که، پدر خداست، عیسی مسیح خداست، و روح القدس نیز خداست. همچنین اعلام میکند که فقط یک خدا وجود دارد. اگر چه میتوانیم حقایقی را راجع به رابطه میان سه شخصیت قابل تمایز تثلیث بفهمیم، اما با این وجود، ذهن محدود و بشری ما قادر به درک و فهم این آموزه نیست. ولیکن، این بدان مفهوم نیست که چنین موضوعی، حقیقت ندارد و مبتنی بر کلام خدا نیست.
هرچند واژۀ تثلیث در کتابمقدس بکار نرفته است، این واژه تلاشی است برای توصیف حضور سه اقنوم (یا سه شخصیت) ابدی و هم مرتبه در ذات اقدس الهی. این را درک کنید که این واژه بیانگر سه خدا نمیباشد. تثلیث یعنی سه شخصیت الهی در یک خدای واحد. حتی با وجود اینکه واژۀ تثلیث در کلام مذکور نشده است، استفاده از آن هیچ کار اشتباهی نیست. کاربُرد کلمۀ تثلیث خیلی مختصرتر میباشد از گفتن "سه اقنوم و سه شخصیت هم مرتبه که در یک خدای واحد وجود دارند." اگر این مسئله برای شما ایجاد اشکال میکند، این را در نظر بگیرید که بطور مثال، واژۀ پدر بزرگ در کلام خدا وجود ندارد. اما ابراهیم پدر بزرگ یعقوب بود. پس با کلمۀ تثلیث، خود را سر درگم نسازید. آنچه واقعاً مهم است این است که مفهوم و تصویر کلی، که بوسیله لغت تثلیث ارائه شده، در کتاب مقدس وجود دارد. با این مقدمه به بررسی آیاتی میپردازیم که در رابطه با بحث تثلیث مفید میباشند.
1) خدا یکی است: تثنیه 6:4 ؛ اول قرنتیان 8 : 4 ؛ غلاطیان 3 : 20 ؛ اول تیموتائوس 2 : 5.
2) در تثلیث سه شخصیت وجود دارد : پیدایش 1:1 ؛ 1 : 26 ؛ 3 : 22 ؛ 11 : 7 ؛ اشعیا 6 : 8 ؛ 48 : 16 ؛ 61 : 1 ؛ متی 3: 16 -17 ، 28 : 19 ؛ دوم قرنتیان 13 : 14. برای فهم آیات عهد عتیق، دانش زبان عبری مفید است. در پیدایش 1:1 اسم جمع "الوهیم" بکار رفته است. در پیدایش 1 : 26 ؛ 3 : 22 ؛ 11 : 7 و اشعیا 6 : 8 ضمیر جمع "ما" بکار گرفته شده است. اسم جمع "الوهیم" و ضمیر جمع "ما"، بدون شک دلالت بر بیش از یک نفر میکند. در دستور زبان فارسی، ما فقط دو حالت داریم: مفرد و جمع. اما در زبان عبری سه حالت وجود دارد: مفرد، تثنیه، و جمع. حالت تثنیه فقط برای اشاره به دو تا است. در عبری حالت تثتیه برای اشاره به چیزهائی بکار میرود که به حالت جفت میباشند؛ مثل چشمها، گوشها، و دستها. حال، واژۀ "الوهیم" و ضمیر "ما" حالت جمع دارند و بطور یقین، به بیش از دو شخص اشاره میکنند. (و باید به سه ـ پدر ، پسر و روح القدس ـ یا بیشتر دلالت داشته باشند.)
در اشعیا 48: 16 و 61: 1، خدای پسر تکلم میکند درحالی که به خدای پدر و روح القدس اشاره میکند. اشعیا 61: 1 را با لوقا 4: 14–19 مقایسه کنید تا متوجه شوید که این پسر است که تکلم میکند. متی 3: 16-17، تعمید عیسی مسیح را توضیح میدهد. دراین صحنه، خدای روح القدس بر خدای پسر نازل میشود در حالی که خدای پدر اعلام میکند که از پسر حبیب خود (یعنی خدای پسر) خوشنود است. متی 28: 19 و دوم قرنتیان 13: 14 نمونهای دیگر از وجود سه شخصیت قابل تمئیز در تثلیث اقدس میباشند.
3) در قستمهای متعددی از کلام، اعضاء تثلیث متمایز از یکدیگر معرفی شدهاند: در عهد عتیق خدا؛ یعنی خدائی که پسر دارد (مزمور 2 : 7 و 12؛ امثال 30: 2 – 4) با خداوند متمایز است (پیدایش 19 : 24؛ هوشع 1 : 4). به همین منوال، تمایزی است بین روح و خدا (مزمور 51: 10–12) و روح و خداوند (اعداد 27: 18). خدای پسر از خدای پدر متمایز است (مزمور 45: 6–7 ؛ عبرانیان 1: 8-9). در عهد جدید (یوحنا 14: 16–17) جائی که عیسی میگوید: "من از پدر سؤال ميكنم و تسلی دهندهای ديگر(روح القدس) به شما عطا خواهد كرد،" نشان میدهد که مسیح خودش را چون پدر و روح القدس درنظر نمیگیرد. همچنین تمام مواقعی را بخاطر آورید که عیسی با پدر سخن میگفت. آیا او با خودش صحبت میکرد؟ نه. او با شخص دیگری از تثلیث؛ یعنی با خدای پدر صحبت میکرد.
4) هر عضو تثلیث اقدس یک شخصیت الهی است. پدر خداست ( یوحنا 6: 27؛ رومیان 1: 7؛ اول پطرس 1: 2). پسر خداست ( یوحنا 1: 1 و 14؛ رومیان 9: 5؛ کولسیان 2: 9؛ عبرانیان 1: 8؛ اول یوحنا 5: 20). روح القدس خداست ( اعمال 5: 3–4؛ اول قرنتیان 3: 16؛ رومیان 8: 9؛ یوحنا 14: 16–17؛ اعمال 2: 1-4).
5 ) تقدّم و تأخّر در میان تثلیث: کلام نشان میدهد که روح القدس فرستاده شدۀ پدر و پسر میباشد؛ و پسر نیز فرستاده شدۀ پدر است. این یک ارتباطی درونی است و الوهیت هیچ یک از شخصیتهای تثلیث را انکار نمیکند. حوزۀ بحث پیرامون خدای نامتناهی، فضایی است که ذهن محدود ما قاصر از فهم ودرک مفاهیم آن است. راجع به خدای پسر، میتوانید این آیات را مطالعه کنید (لوقا 22: 42؛ یوحنا 5 :36؛ یوحنا 20: 21؛ اول یوحنا 4: 14). راجع به خدای روح القدس نیز، این آیات را مطالعه کنید (یوحنا 14: 16 ؛ 14: 26 ؛ 15: 26 ؛ 16: 7 و خصوصاً 16: 13–14).
6) وظایف هرکدام از اعضاء تثلیث: خدای پدر سرچشمه یا علت هر معلولی است؛ اعم از 1ـ عالم هستی (اول قرنتیان 3: 16-17؛ مکاشفه 4: 11)، 2ـ مکاشفه الهی (مکاشفه 1: 1)، 3ـ نجات (یوحنا 3: 16-17)، 4ـ اعمال انسانی عیسی مسیح (یوحنا 5: 17 ؛ 14: 10). خدای پدر همۀ این امور را به انجام میرساند.
خدای پسر عاملی است که پدر بوسیلۀ او این امور را به عمل میآورد: 1ـ آفرینش و حفظ عالم هستی (اول قرنتیان 8: 6 ؛ یوحنا 1: 3 ؛ کولسیان 1: 16–17)، 2ـ مکاشفۀ الهی (یوحنا 1:1 ؛ متی 11: 27 ؛ یوحنا 16: 12–15 ؛ مکاشفه 1: 1) و 3ـ نجات (دوم قرنتیان 5: 19 ؛ متی 1: 21 ؛ یوحنا 4: 42). خدای پدر همۀ این امور را بوسیلۀ پسرش به انجام میرساند.
خدای روح القدس عاملی است که پدر بوسیلۀ او این امور را به انجام میرساند: 1ـ آفرینش و حفظ عالم هستی (پیدایش 1: 2؛ ایوب 26: 13؛ مزمور 104: 30)، 2ـ مکاشفۀ الهی (یوحنا 16: 12–15؛ افسسیان 3: 5؛ دوم پطرس 1: 21) و 3ـ نجات ( اشعیا 61: 1؛ اعمال 10: 38). بنابراین خدای پدر همۀ این امور را بوسیلۀ روح القدس به انجام میرساند.
هیچ کدام از نمونهها و مثالهای معروف قادر نیستند که توصیف کاملی از تثلیث ارائه دهند. تخم مرغ بدون پوسته و سفیده و زردهاش دیگر تخم مرغ نیست؛ و هر یک ازاجزاء نیز به تنهایی تخم مرغ نیست. پدر، پسر و روح القدس اجزاء الوهیت نمیباشند بلکه هرکدام به تنهائی خدا هستند. مثال آب نیز شاید تا اندازهای بهتر باشد، اما باز هم در توصیف کامل تثلیث قاصر و ناتوان است. جامد ، مایع و گاز سه حالت متفاوت آب میباشند. پدر، پسر و روح القدس نیز سه حالت مختلف از یک ذات الهی می باشند؛ در حالی که هر یک نیز از الوهیت برخوردارند. شاید هرکدام از این مثالها تصویری از تثلیث ارائه دهند. اما این تصاویر هرگز کامل و بی نقص نمیباشند. خدای ابدی و نامتناهی را نمیتوان با مثالهای قاصر و ناقص انسانی توصیف نمود. به جای تمرکز نمودن بر تثلیث، بر خدا تمرکز کنید که بزرگی و عظمت و شکوهش فراتر از طبیعت انسانی ما خاکیان است. "زهی عمق دولتمندی و حكمت و علم خدا! چقدر بعيد از غوررسی است احكام او و فوق از كاوش است طريقهای وی! زيرا كيست كه رأی خداوند را دانسته باشد؟ يا كه مشير او شده؟ (روميان 33:11- 34)
کتاب مقدس دربارۀ تثلیث چه میگوید؟
سوال: کتاب مقدس در مورد ده یک (عُشر) چه میگوید؟
جواب: ده یک یکی از موضوعات مشکلی است که بسیاری از مسیحیان با آن دست و پنجه نرم میکنند. در حالی که بسیاری از کلیساها بیش از حد لازم بر آن تأکید میکنند، تعداد زیادی از مسیحیان آنرا رد کرده و تسلیم نصیحت کتاب مقدس برای اهدای هدایا به خداوند نمیشوند. ده یک، یا دادن هدایا، به این خاطر در نظر گرفته شده که باعث شادی و برکت باشد. ولی متأسفانه، امروزه به ندرت در کلیساها یافت میشود.
ده یک، یک مفهوم عهد عتیقی است. مطابق حکم شریعت، همۀ بنی اسرائیل موظف بودند ده درصد آنچه را که کسب کرده و یا از محصولات خود برداشته بودند به هیکل تقدیم نمایند (لاویان 27: 30؛ اعداد 18: 26؛ تثنیه 14: 24؛ دوم تواریخ 31: 5). برخی، ده یک عهد عتیق را نوعی مالیات برای رفع حاجات کاهن و لاویان در خدمت کهانت میدانند. درعهد جدید، حکم یا حتی سفارشی مبنی بر رعایت قانون ده یک وجود ندارد. پولس میگوید که ایمانداران بخشی از درآمد خود را کنار بگذارند تا کلیسا را حمایت کنند (اول قرنتیان 16: 1-2).
عهد جدید درصد خاصی را مشخص نمیکند، بلکه فقط میگوید: "هر يكی از شما بحسب نعمتی كه يافته باشد، نزد خود ذخيره كرده، بگذارد." به این ترتیب بعضی وقتها بیش از ده یک داده میشود و زمانی کمتر از آن. این امر بستگی به توانایی شخص و نیازهای کلیسا دارد. هر مسیحی، باید مشتاقانه دعا کند و حکمت خداوند را در این مورد بطلبد تا بداند که چطور میتواند در این کار سهیم شود و چه مقدار، باید اهدا کند (یعقوب 1: 5). "امّا هر كس بطوری كه در دل خود اراده نموده است بكند، نه به حُزن و اضطرار، زيرا خدا بخشندۀ خوش را دوست میدارد" (دوم قرنتیان 9: 7).
کتاب مقدس در مورد ده یک (عُشر) چه میگوید؟
سوال: کتاب مقدس درباره طلاق و ازدواج مجدد چه می گوید؟
جواب: علیرغم دیدگاه شما نسبت به طلاق، همیشه باید حقیقتی را که کتابمقدس در کتاب ملاکی 16:2 بیان داشته است بیاد داشت: "زیرا یهوه خدای اسرائیل میگوید که از طلاق نفرت دارم." مطابق تعلیم کتابمقدس، نقشۀ خدا برای ازدواج این است که ازدواج یک تعهد دائمالعمر باشد. "بنابراین بعد از آن، دو نیستند بلکه یک تن هستند. پس آنچه را خدا پیوست انسان جدا نسازد." (متی 6:19) خدا کاملاً واقف است که چون ازدواج شامل دو انسان ضعیف و گناهکار میباشد، همیشه احتمال طلاق وجود دارد. در عهد عتیق خدا قوانینی برپا نمود تا حقوق شخص مطلقه (بطور اخص، زنان) حفظ شود (تثنیه 1:24-4). عیسی مسیح در انجیل متی 8:19 مشخص میکند که به دلیل سخت دلی قوم بود که خدا اجازۀ طلاق را داد (هرچند که بر خلاف آرزوی قلبی وی بود).
بحث کتاب مقدسی طلاق و ازدواج مجدد، در اصل، پیرامون سخنان عیسی در متی 5: 32 و 19: 9 شکل میگیرد. عبارت "به غير علت زنا،" تنها مورد در کتاب مقدس است که احتمالاً اجازۀ طلاق و ازدواج دوباره را فراهم میکند. بسیاری از مفسرین، این استثناء ("به غیر" یعنی زنا) را مربوط به دورۀ "نامزدی" میدانند. در سنت یهود، زن و مردی که هنوز "نامزد" بودند، به عنوان یک زوج ازدواج کرده به حساب میآمدند. بر این اساس، غیر اخلاقی بودن (ناپاکی) در این دوره "نامزدی" تنها دلیل معتبر برای طلاق محسوب میشود.
باید در نظر داشت که کلمهای که، از زبان یونانی، "زنا " ترجمه شده، کلمهای است که میتوان آن را در مورد هر نوع گناه جنسی به کار برد. این کلمه میتواند به معنی رابطه نامشروع، فاحشگی، بی عفتی و غیره باشد. ممکن است منظور عیسی این باشد که زمانی طلاق جایز است که گناه جنسی رُخ داده باشد. روابط جنسی تابعی از پیوند زناشویی هستند "و آن دو يك تن خواهند بود" (پیدایش 2: 24؛ متی 19: 5؛ افسسیان 5: 31). بنابراین شکستن این پیمان با برقراری روابط جنسی نا مشروع (خارج از ازدواج)، میتواند دلیل موجهی برای طلاق باشد. دراین صورت، با توجه به این متن، میتوان ایدۀ ازدواج مجدد را در کلام عیسی یافت. عبارت "زن خود را بغير علت زنا طلاق دهد و ديگري را نكاح كند" ( متی 19: 9) نشان میدهد که در مورد استثناء، طلاق و ازدواج دوباره جایز میباشد. اما باید توجه داشته باشیم که فقط شریک بی گناه، حق ازدواج دوباره دارد. اگرچه در متن ذکر نشده، ولی اجازه ازدواج بعد از طلاق، رحمت خداوند در مورد کسی است که بر علیه او گناهی صورت گرفته، نه کسی که مرتکب گناه جنسی شده است. شاید تحت شرایط خاصی، به طرف گناهکار اجازۀ ازدواج مجدد داده شود، اما این متن چنین اجازهای برای شخص خاطی قائل نیست.
برخی، اول قرنتیان 7: 15 را استثناء دیگری جهت ازدواج دوباره میدانند، و آن، زمانی است که یک غیر ایماندار همسر ایماندارش را طلاق میدهد. اگرچه متن مورد نظر اشارهای به ازدواج دوباره ندارد، ولی اعلام مینماید که یک ایماندار، به زندگی با همسر غیرایماندارش که قصد ترک او را دارد، مقید نیست. بعضیها ادعا میکنند که خشونت و آزار (همسر یا بچه) دلیل موجهی برای طلاق است (حتی با وجودیکه در کتاب مقدس ذکر نشده است). درست است که این مورد، علت خوب و موجهی به نظر میرسد ولی عاقلانه نیست که آنرا کلام مقدسی جلوه کنیم.
گاهی اوقات کثرت بحث پیرامون شروط و استثنائات طلاق باعث میشود که حقیقتی مهم نادیده گرفته شود؛ و آن اینکه زناکاری ـ به هر شکلی که باشد ـ میتواند فقط مجوزطلاق باشد، نه لزوم آن. حتی در صورت وقوع زنا، یک زوج میتوانند به واسطۀ فیض مسیح بخشش را بیاموزند و زندگیشان را باز سازی کنند. خداوند ما را بیش از اینها بخشیده است. مطمئناً ما نیز قادر خواهیم بود با پیروی از الگوی او، حتی گناه زنا را نیز ببخشیم (افسسیان 4: 32). با این حال، این امکان وجود دارد که طرف خاطی بدون جبران اعمالش، به گناه جنسی خود ادامه دهد. در چنین حالتی میتوان متی 19: 9 را بکار گرفت. خیلیها بعد از طلاق سریعاً به ازدواج دوباره، فکر میکنند. در حالیکه شاید خواست خدا برای آنها مجرد ماندن باشد. برخی را خداوند مقرر کرده است مجرد بمانند تا به تمام و کمال (و بدون هیچ وقفهای) در خدمت او مشغول باشند (اول قرنتیان 7 : 32- 35). ازدواج دوباره انتخابی از میان چندین پیشامد است، اما تنها انتخاب ممکن نیست.
باعث تاسف است که درصد طلاق در میان مسیحیانی که اقرار به ایمان دارند به اندازۀ طلاق در دنیای بیایمان است. کتاب مقدس کاملا آشکارنموده که خداوند از طلاق نفرت دارد (ملاکی 2: 16)، و آشتی و بخشش باید نشانههای زندگی ایمانداران باشند (لوقا 11: 4؛ افسسیان 4: 32). با این وجود، خداوند میداند که طلاق، حتی در میان فرزندانش رُخ خواهد داد. ایمانداری که طلاق گرفته و یا ازدواج مجدد داشته است، نباید احساس کند که محبت خداوند نسبت به او کاهش یافته است، حتی اگر طلاق و ازدواج او تحت پوشش استثناهای متی 19: 9 نباشد. خداوند حتی از نافرمانیهای گناه آلود مسیحیان استفاده میکند تا نیکویی عظیمش را به کمال رساند.
کتاب مقدس درباره طلاق و ازدواج مجدد چه می گوید؟
سوال: کتاب مقدس دربارۀ رابطۀ جنسی قبل از ازدواج چه میگوید؟
جواب: در کنار سایر گناهان جنسی، رابطۀ جنسی قبل از ازدواج، مکرراً در کتاب مقدس مورد سرزنش قرار گرفته است (اعمال 15: 20 ؛ رومیان 1: 29 ؛ اول قرنتیان 5: 1 ؛ 6: 13 ، 18؛ 7: 2 ؛ 10: 8 ؛ دوم قرنتیان 12: 21 ؛غلاطیان 5: 19 ؛ افسسیان 5: 3 ؛ کولسیان 3: 5 ؛ اول تسالونیکیان 4: 3 ؛ یهودا 7). کتاب مقدس تشویق کرده است که قبل از ازدواج، از این رابطه پرهیز شود. رابطۀ جنسی قبل از ازدواج، به بدی زنا و انواع دیگر گناهان جنسی است، به این خاطر که همه آنها مستلزم داشتن رابطۀ جنسی با شخصی است که هنوز با شما ازدواج نکرده است. رابطۀ بین زن و شوهر، تنها رابطۀ جنسی مورد قبول خداوند است (عبرانیان 13: 4).
رابطۀ جنسی قبل از ازدواج به دلایل بسیاری، کاملاًعادی شده است. اغلب اوقات فقط روی جنبۀ تفریحی آن تمرکز میشود و از "جنبه بازآفرینی" آن غافل میمانیم. بله، رابطۀ جنسی لذت بخش است؛ خداوند رابطۀ جنسی در ازدواج را چنین خلق کرده است که زن و مرد از آن لذت ببرند. با این حال، هدف اولیۀ رابطۀ جنسی، لذت نیست بلکه تولید مثل. خداوند رابطۀ قبل از ازدواج را منع نکرده تا ما از لذت محروم شویم. بلکه به خاطر جلوگیری از حاملگیهای ناخواسته، و متولد شدن بچههائی که والدینشان آنها را نمیخواهند و یا آماده پذیرفتنشان نیستند، چنین مقرّرنموده است. تصور کنید، اگر نقشۀ خداوند در این باره به انجام میرسید، دنیای ما چقدر بهتر میشد: در این صورت، انتقال بیماریهای جنسی، مادران ازدواج نکرده، حاملگیهای ناخواسته و سقط جنین و غیره به حداقل ممکن کاهش مییافت. پرهیز، تنها تدبیرخداوند در مورد رابطۀ جنسی قبل از ازدواج است. پرهیز، باعث نجات زندگیها، حفظ کودکان، فراهم نمودن رابطۀ جنسی با ارزش و از همه مهمتر، جلال دادن خداوند میباشد.
کتاب مقدس دربارۀ رابطۀ جنسی قبل از ازدواج چه میگوید؟
سوال: آیا زنان میتوانند واعظ و شبان کلیسا باشند؟ کتابمقدس در رابطه با نقش زنان در خدمت موعظه و شبانی چه میگوید؟
جواب: این روزها موضوع خدمت موعظه و شبانی زنان در کلیسا جنجالیترین و بحثانگیزترین موضوع روز میباشد. در نتیجه خیلی مهم است درک کنیم که این موضوع در مورد ضدیت مردان با زنان نیست. از یک طرف زنانی را میبینیم که معتقدند زنان نباید در مقام شبانی خدمت کنند چرا که کتابمقدس محدودیتهائی در این باره قائل است. و از طرف دیگر مَردانی هستند که معتقدند زنان میتوانند موعظه کنند و هیچ محدودیتی برای خدمت آنان وجود ندارد. پس، بحث این نیست که مردان برتری جنسی دارند و زنان باید مورد تبعیض واقع شوند. بلکه موضوع اصلی بحث تفسیر کلام خدا است.
در اول تیموتاوس 2 : 11 – 12 میخوانیم: "زن با سكوت، به كمال اطاعت تعليم گيرد. و زن را اجازت نمیدهم كه تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود بلكه در سكوت بماند". خداوند مقرر نموده که زنان و مردان در کلیسا وظایف متفاوتی داشته باشند. این نتیجۀ نحوۀ خلقت (تیموتاوس 2 : 13) و همان روشی است که بوسیلۀ آن گناه وارد جهان شد (دوم تیموتاوس 2 : 14). خداوند از طریق نوشتههای پولس، زنان را ازخدمت تعلیم روحانی و اقتدار بر مردان باز میدارد. و همین مورد باعث منع ورود زنان به خدمت شبانی میشود چرا که شبانی بطور قطع شامل موعظه، تعلیم، و داشتن اقتدار روحانی بر مردان است.
این تعلیم که زنان نمیتوانند وارد خدمت شبانی کلیسا شوند شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته است. بعضیها گفتههای پولس را اینگونه تعبیر میکنند که پولس زنان را از تعلیم منع نموده زیرا در قرن اول، زنان عُمدتاًَ فاقد تحصیلات بودند. اما اول تیموتاوس 2 : 11 – 14 هرگز صحبت از شرایط تحصیلی نمیکند. اگر تحصیلات تنها معیار خدمت بود، اکثر شاگردان مسیح واجد شرایط برای خدمت نمیشدند! دومین ایرادی که مخالفین مطرح میکنند این است که پولس فقط زنان کلیسای شهر افسس را از تعلیم منع نموده است (پولس رسالۀ اول خود به تیموتاوس را خطاب به تیموتاوس، که شبان کلیسای افسس بود، نوشته است). شهر افسس از آن لحاظ مشهور بود که معبد آرتمیس (الاهه دروغین یونانی – رومی) در آنجا واقع بود. و در عبادت آرتمیس، زنان از اقتدار کامل برخوردار بودند. اما با این وجود، رساله اول تیموتاوس در هیچ جا از آرتمیس صحبت به میان نمیآورد؛ و پولس هرگز نمیگوید که عبادت آرتمیس دلیل محدودیتهائی است که وی در اول تیموتاوس 2 : 11 – 12 مطرح کرده است.
سومین ایراد رایج این است که ممانعت زنان از خدمت شبانی فقط شامل زنان شوهردار میباشد. این گروه معتقدند که چون کلمات یونانی بکار رفته در اول تیموتاوس 2 : 11 – 14 به زنان و شوهران اشاره دارد، پس نمیتواند دربرگیرندۀ زنان و مردان در حالت کلی باشد. اما ابتدائیترین مفهوم کلمات مذکور اشاره به زنان و مردان دارد. علاوه بر این، دقیقاً همین کلمات در آیات 8 – 10 بکار رفتهاند. آیا باید فقط شوهران، دستهای مقدّس را بدون غيظ و جدال برافراخته، در هر جا دعا كنند( آیه 8 )؟ و همچنين آیا فقط زنان شوهردار باید خويشتن را بيارايند به لباس مزيّن به حيا و پرهيز، ...كه دعوی دينداری می كنند به اعمال صالحه ( آیات 9 – 10 )؟ البته که نه!! آیات 8 – 10 به زنان و مردان در حالت کلی اشاره دارد؛ نه فقط زنان شوهردار. هیچ دلیلی وجود ندارد مبنی بر اینکه متن مندرج در آیات 11 – 14 فقط مختص زنان شوهردار باشد.
ایراد رایج دیگر بر این تعلیم (عدم شبانی و تعلیم زنان) این است که زنانی چون مریم، دبوره، حُلْدَه، پرسكله، فيبی و غیره در کتاب مقدس، موقعیت و نقش رهبری داشتهاند. اما این مخالفت، نکات مهمی را نادیده میگیرد. در مورد دبوره، او فقط یک داور زن در میان 13 داور مَرد بود. در مورد حُلْدَه ،او تنها نبیه در برابر انبیای بسیاری بود که کلام خدا به آنها اشاره کرده است. تنها ارتباط مریم با مقوله رهبری به نسبت خواهریش با موسی و هارون بر میگردد. البته در زمان پادشاهان دو زن برجسته و تأثیر گذار بنامهای عَتَلْيا و ایزابل وجود داشتند که اصلاً نمونههای خوبی برای رهبری روحانی بشمار نمیروند.
درکتاب اعمال رسولان باب 18، نامهای پرسكله و اكيلا به عنوان خادمین امین عیسی مسیح ذکر شده است. اسم پرسكله اول آمده است شاید به این دلیل که در کار خدمت برجستهتر از شوهرش بوده است. اما با این وجود، در هیچ جا اشاره نشده که پرسكله مبادرت به خدماتی نموده که با اصول اول تیموتاوس 2 : 11 – 14 در تضاد میباشد. پرسكله و اكيلا ، اپلس را به خانۀ خود آوردند وبا دقّت تمام طريق خدا را بدو آموختند (اعمال 18 : 26).
در رومیان 16 : 1 حتی فيبی به عنوان خادمه (شماس) بجای خادم در نظر گرفته شده است و به این مفهوم نیست که در کلیسا نقش معلم را ایفا میکرد. قابلیت تعلیم یکی از مشخصههای رهبران بود نه شماسان (اول تیموتاوس 3 : 1 - 13؛ تیطس 1 : 6 – 9). رهبران ،اسقفها ، شماسان چنین توصیف شده اند که باید "صاحب يك زن" باشند، "فرزندان خويش را در كمال وقار مطيع گرداند،" و "باوقار" باشند. علاوه بر این، هنگامی که پولس میخواهد در رسالاتش (اول تیموتاوس 3 : 1 - 13 و تیطس 1 : 6 – 9) در مورد رهبر، اسقف، و شماس صحبت کند، بطور متعدد از ضمائر مذکر استفاده میکند.
ساختار اول تیموتاوس 2 : 11 – 14 دلیل این بحث را کاملاً آشکار میکند. آیه 13 با کلمه "زیرا" آغاز میشود و همین کلمه دلیل اظهارات پولس در آیات 11 – 12 را روشن میکند. چرا زن نمیتواند تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود؟ زيرا كه آدم اوّل ساخته شد و بعد حوّا. و آدم فريب نخورد بلكه زن فريب خورده، در تقصير گرفتار شد. دلیل همین است. خدا در ابتدا آدم را خلق نمود و بعد حّوا را تا برای او معاونی باشد. همین نظمی که در آفرینش وجود دارد در شکل گیری جوامع انسانی و بنیاد خانواده (افسسیان 5 : 22 – 23) و کلیسا، کاربُردی جهانی یافته است. فریب خوردن حّوا نیز دلیلی است بر اینکه زن نباید در مقام شبانی خدمت کند و به لحاظ روحانی بر مَرد مسلط شود. این مورد عدّۀ بسیاری را متقاعد کرده است که زنان نباید تعلیم دهند چون احتمال دارد زودتر فریب شیطان را بخورند. این مسئله واقعاً بحث انگیز است... اگر زنان سریعتر و بسادگی فریب شیطان را میخورند، پس چرا باید به آنها اجازه داد کودکان را تعلیم دهند (که خیلی سریعتر فریب میخورند) و یا معلم بانوان باشند (که طبق همین فرض، سریعتر و بسادگی فریب میخورند)؟ این آن چیزی نیست که متن تعلیم میدهد. زن نمیتواند تعليم دهد يا بر شوهر مسلّط شود چون حّوا فریب خورد. در نتیجه، خدا اولویت اقتدار تعلیمی در کلیسا را به مَرد داده است.
توانائی زنان بیشتر در ترحم، آموزش و کمک است. خدمات بسیاری در کلیسا متکی بر زنان است. زنان در کلیسا از دعا و نبوت کردن منع نشدهاند (اول قرنتیان 11 : 5). آنها فقط از داشتن تسلط روحانی بر مردان و تعلیم آنان منع شده اند. در هیچ جای کلام خدا زنان منع نشدهاند که ثمرۀ روحالقدس را بکار گیرند (اول قرنتیان باب 12). زنان نیز همچون مَردان دعوت شدهاند تا دیگران را خدمت نموده و ثمرات روحالقدس به ظهور رسانند (غلاطیان 5 : 22 – 23)، و خبر خوش انجیل را به گمشدگان برسانند (متی 28 : 18 – 20؛ اعمال 1 : 8؛ اول پطرس 3 : 15).
خداوند چنین مقرر نموده که در کلیسا فقط مَردان در مقام اقتدار و تعلیم روحانی خدا را خدمت نمایند. این به آن دلیل نیست که لزوماً مَردان معلمین بهتری هستند، و یا اینکه زنان پست تر و یا کم هوشترند (مسئله اصلاً این نیست). بلکه حقّ مطلب این است که این نقشۀ خدا برای عملکرد کلیساست. مقرر شده است که مَرد از طریق زندگی و سخنانش نمونه رهبری روحانی باشد. زن نقش آمرانۀ کمتری دارد. زنان تشویق شدهاند که زنان دیگر را تعلیم دهند (تیطس 2 : 3 – 5). همچنین کلام خدا، زنان را از تعلیم به کودکان منع نکرده است. تنها فعالیتی که زنان از آن منع شدهاند تعليم و مسلّط شدن بر مردان است. و بطور منطقی این مسئله شامل شبانی و موعظه نیز میشود. بهیچ وجه این مسئله باعث نمیشود که قدر و منزلت زنان کمتر شود بلکه بیشتر باعث میشود که آنها در خدمتی مشغول شوند که خدا آنها را به انجام آن فراخوانده و مستعد نموده است.
آیا زنان میتوانند واعظ و شبان کلیسا باشند؟ کتابمقدس در رابطه با نقش زنان در خدمت موعظه و شبانی چه میگوید؟
سوال: کتاب مقدس راجع به نوشیدن نوشابههای الکلی چه میگوید؟ آیا گناه است اگر یک مسیحی نوشابۀ الکلی بنوشد؟
جواب: آیات متعددی ما را سفارش میکنند که از مصرف الکل خودداری کنیم ( لاویان 10: 9؛ اعداد 6: 3؛ تثنیه 14: 26؛ 29: 6؛ داوران 13: 4 و 7 و 14؛ اول سموئیل 1: 15؛ امثال 20 : 1؛ 31: 4و6؛ اشعیا 5: 11 و 22؛ 24 :9 ؛ 28: 7 ؛ 29: 9؛ 56: 12؛ میکاه 2:11 ؛ لوقا 1: 15). با این وجود، کلام خدا لزوماً مسیحیان را از نوشیدن آبجو، شراب و سایر نوشابههای الکلی، منع نکرده است. مسیحیان ملزم شدهاند که از مستی اجتناب کنند (افسسیان 5: 18). کتاب مقدس ، مستی و طبعات آنرا محکوم میکند (امثال 23: 29–35). همچنین مسیحیان امر یافتهاند که اجازه ندهند چیزی بر آنها تسلط یابد (اول قرنتیان 6: 12؛ دوم پطرس 2: 19). کلام خدا همچنین هر کاری را که باعث لغزش و عذاب وجدان سایر مسیحیان شود، نکوهش میکند ( اول قرنتیان 8: 9–13) و در نور چنین اصولی، بسیار سخت است که مسیحیان الکل بنوشند و ادعا کنند که خدا را جلال میدهند (اول قرنتیان 10: 31).
مسیح آب را به شراب تبدیل نمود. به نظر میرسد که شاید او نیز در مواقعی شراب نوشیده است (یوحنا 2: 1–11؛ متی 26: 29). در زمان عهد جدید، آب آنچنان پاک و تمیز نبود. در نبود اقدامات بهداشتی و زهکشی فاضلاب و تصفیههای مدرن امروزی، آبها مملو از ویروسها و باکتریها و هرنوع آلایندهای بودند. این امر در کشورهای جهان سوم نیز مصداق دارد. در نتیجه مردم گاهی شراب ( آب انگور) - که محتملاً کمتر آلوده بوده است - را مینوشیدند. در اول تیموتائوس 5: 23 پولس تیموتائوس را چنین تعلیم میدهد که فقط خورندۀ آب نباشد ( که احتمالاً باعث درد معده او شده بود) بلکه اندکی نیز شراب بنوشد. کلمۀ یونانی، که در کتاب مقدس برای شراب بکار رفته است، همان کلمهای است که در زندگی روزمره به شراب اطلاق میشد. در آن روزگار نیز شراب تخمیر میشد اما نه تا درجهای که امروز حاصل میشود. شاید درست نباشد که بگوییم صرفاً آب انگور بوده است اما درست هم نیست که آنرا معادل شرابهای امروزی قلمداد کنیم. بازهم تأکید میکنم که کلام خدا مسیحیان را از نوشیدن آبجو، شراب و سایر نوشابههای الکلی، منع نکرده است. خود الکل به تنهایی گناه آلود نیست، اما ایمانداران باید از مستی و اعتیاد به الکل مطلقاً دوری نمایند (افسسیان 5: 18؛ اول قرنتیان 6: 12). مطابق با اصول کلام خدا، بسیار مشکل است که ادعا کنیم نوشیدن الکل در هر اندازه و به هر مقداری باعث جلال خدا میشود.
کتاب مقدس راجع به نوشیدن نوشابههای الکلی چه میگوید؟ آیا گناه است اگر یک مسیحی نوشابۀ الکلی بنوشد؟
سوال: کتاب مقدس دربارۀ قمار چه میگوید؟ آیا قمار بازی گناه است؟
جواب: قمار را میتوان چنین تعریف کرد "به خطر انداختن مقداری پول، به قصد بیشتر شدن آن به طریقی نامعمول!" کتاب مقدس، قماربازی، شرط بندی، یا بخت آزمایی را دقیقاً محکوم نمیکند. اما به ما هشدار میدهد که از پولدوستی احتراز نمائیم (اول تیموتاوس 6: 10 ؛ عبرانیان 13: 5). همچنین، کلام خداوند ما را تشویق مینماید که "سریع در پی ثروتمند شدن" نباشیم (امثال 13: 11؛ 23: 5 ؛ جامعه 5: 10). به طور قطع، انگیزۀ اصلی و مرکز توجّه قماربازی، پول دوستی است، و مردم را با این وعده اغوا میکند که سریع و آسان ثروتمند خواهند شد.
کجای قمار اشتباه است؟ بحث قمار موضوع دشواری است زیرا حتی اگر تحت کنترل صورت گیرد، با اینکه اتلاف پول است، اما الزاماً به معنی "شرارت" نیست. مردم پول خود را به طرق مختلفی هدر میدهند. دیدن یک فیلم (در اکثر موارد!)، خوردن یک وعده غذای گران قیمت غیر ضروری، و یا خریدن کالائی بیارزش، میتواند به اندازۀ قمار باعث اتلاف پول شود. با وجود این حقیقت، اتلاف کردن پول در سایر موارد زندگی، نمیتواند صحت قمار را توجیه کند. پول را نباید به هدر داد. پول مازاد باید برای آینده پس انداز شود تا بابت کار خداوند به مصرف برسد، نه در راه قماربازی تلف شود.
قمار در کتاب مقدس: اگر چه در کلام خدا اشارهای خاص به قماربازی نشده است، اما به بخت آزمائی یا "شانس" اشاره شده است. برای مثال، در کتاب لاویان برای انتخاب بُز قربانی و بُز کفاره از قرعه استفاده شده است. در تقسیم بندی زمین کنعان بین اسباط اسرائیل، یوشع از قرعه استفاده کرد. نحمیا با قرعه مشخص کرد که چه کسی درون حصار اورشلیم زندگی خواهد نمود. شاگردان نیز برای جایگزینی یهودا قرعه انداختند. امثال 16: 33 میگوید، "قرعه در دامن انداخته می شود، ليكن تمامی حكم آن از خداوند است". اما در هیچ جای کلام خدا قرعه، شانس، و یا قمار به عنوان وسیلهای برای تفریح و خوشگذرانی پیروان خداوند، معرفی نشده است.
قمارخانهها (کازینوها) و بخت آزماییها: قمارخانهها هر نوع ترفندی را به کار میگیرند تا قمارباز را جلب کرده او را وادارند پول بیشتری ریسک نماید. اغلب آنها با عرضۀ نوشیدنی الکلی ارزان قیمت (و حتی مجانی) باعث مستی قمارباز میشوند تا او نتواند عاقلانه تصمیم بگیرد. ساختار قمارخانهها اینگونه است که قمارباز مبلغ زیادی پول تلف کند و در مقابل، به چیزی نرسد، مگر لذتی زودگذر و فانی. بخت آزمائیها سعی دارند تصویری زیبا از خود به نمایش بگذارند. آنها خود را طریقی برای تامین هزینه تعلیم و تربیت و برنامههای اجتمائی معرفی مینمایند. با این حال، آمارها نشان میدهند که شرکت کنندگان در بخت آزمائیها معمولاً کسانی هستند که به سختی میتوانند پول خرید بلیطهای خود را فراهم آورند. مقاومت در برابر وسوسۀ "سریع پولدار شدن" برای کسانی که نا امید و مستأصل هستند، غیر ممکن است. و شانس برنده شدن نیز بینهایت اندک میباشد، طوریکه زندگی بسیاری در نتیجۀ قمار به نابودی کشانده شده است.
چرا درآمد بخت آزمایی، خداوند را خوشنود نمینماید؟ بسیاری از مردم ادعا میکنند که پول بدست آمده از قماربازی یا بختآزمایی را به کلیسا خواهند داد و یا اینکه در دیگر راههای شایسته صرف خواهند نمود. البته این انگیزه خوبی است، اما حقیقت این است که این پول، کمتر برای اهداف روحانی به مصرف میرسد. تحقیقات نشان میدهند که اکثر برندگان جوایز کلان، بعد از چند سال در وضعیت مالی بدتر از سابق به سر میبرند. تعداد بسیار کمی هستند که حقیقتاً پول بُرده را در راههای پسندیدهای صرف کنند . با این حال، خداوند احتیاجی به پول ما برای پیشبُرد کار خود در جهان ندارد. امثال 13: 11 میگوید: "دولتی كه از بطالت پيدا شود در تناقص میباشد، اما هر كه به دست خود اندوزد در تزايد خواهد بود." خداوند قادر مطلق است ومیتواند احتیاجات کلیسا را از منابع قابل اطمینانی فراهم نماید. آیا پولی که از فروش مواد مخدر و یا دزدی حاصل شده است میتواند خدا را جلال دهد؟ پولی که با انگیزۀ ثروتمند شدن و از طریق دزدی فقرا حاصل شود چیزی نیست که خدا آن را بطلبد و یا محتاج آن باشد.
اول تیموتائوس 6 : 10 به ما میگوید: "زيرا كه طمع ريشه همۀ بدیهاست كه بعضی چون در پی آن میكوشيدند، از ايمان گمراه گشته، خود را به اقسام دردها سُفتند". عبرانیان 13 : 5 اعلام میدارد که: "سيرت شما از محبتِ نقره خالی باشد و به آنچه داريد قناعت كنيد زيرا كه او گفته است: «تو را هرگز رها نكنم و تو را ترك نخواهم نمود»". متی 6 : 24 اظهار میدارد: "هيچ كس دو آقا را خدمت نمیتواند كرد، زيرا يا از يكی نفرت دارد و با ديگری محبّت، و يا به يكی میچسبد و ديگری را حقير میشمارد. محال است كه خدا و ممّونا را خدمت كنيد".
کتاب مقدس دربارۀ قمار چه میگوید؟ آیا قمار بازی گناه است؟
سوال: کتاب مقدس راجع به خالکوبی و سوراخ کردن بدن چه میگوید؟
جواب: در رابطه با خالکوبی و سوراخ نمودن بدن، بهترین آزمون این است که از خود بپرسیم: آیا میتوان صادقانه و با وجدانی راحت از خداوند خواست که این عمل ما را برکت داده و آنرا برای اهداف بلند و عالی خود بکار برد؟ "پس خواه بخوريد، خواه بنوشيد، خواه هر چه كنيد، همه را برای جلال خدا بكنيد" (اول قرنتیان 10 : 31). کلام خدا راجع به خالکوبی و سوراخ کردن بدن هیچ دستوری نمیدهد؛ اما هیچ دلیلی نیز ارائه نمیدهد مبنی بر اینکه خدا با خالکوبی و سوراخ کاری بدن ما موافق است.
مسئله دیگری که باید درنظر گرفته شود شرم و حیا است. بطور کلی خدا به ما تعلیم میدهد که در پوشش خود با حُجب و حیا باشیم (اول تیموتائوس 2 : 9). یک جنبه از چنین پوشش این است که مطمئن باشیم آن قسمتهائی که باید پوشیده باشند بخوبی پوشیده شدهاند. مفهوم مُهم حُجب و حیا این است که توجّه دیگران را به خود جلب نکنیم. آنانی که در لباس پوشیدن حجب و حیا را رعایت میکنند، جلب توجه نمیکنند. بطور قطع، خالکوبی و سوراخ کاری فقط برای جلب توجه استفاده میشوند. و با این تعبیر، خالکوبی و سوراخ کاری به هیج وجه مطابق حجب و حیا نیستند.
یکی از اصول مهم کلام خدا راجع به موضوعاتی که کتاب مقدس هیچ اشارهای به آنها نداشته است این است که اگر شک دارید که آیا چنین عملی خدا را خشنود میسازد یا نه، بهتر است آنرا انجام ندهیم. "و هر چه از ايمان نيست، گناه است" (رومیان 14 : 23). لازم است بیاد داشته باشیم که جسممان نیز همچون روحمان نجات یافته است و از آن خداوند است. اگر چه اول قرنتيان 6 : 19 – 20، مستقیماً به خالکوبی و سوراخ کردن بدن مربوط نمیشود؛ اما یک اصل مهم را به ما یاد میدهد؛ و آن اینکه: "بدانيد كه بدن شما هيكل روحالقدس است كه در شماست كه از خدا يافتهايد و از آن خود نيستيد. زيرا كه به قيمتی خريده شديد، پس خدا را به بدن خود تمجيد نماييد". این حقیقت بزرگ باید دررابطه با بدنمان و در قبال کارهائی که میکنیم، و اماکنی که میرویم ما را هوشیارتر کند. پس قبل از اینکه بدنهایمان را با خالکوبی و سوراخ کاری پُر از نقش و نگار کنیم، باید مطمئن باشیم که خدا اجازۀ قطعی این کار را به ما میدهد.
کتاب مقدس راجع به خالکوبی و سوراخ کردن بدن چه میگوید؟
سوال: مسیح در فاصلۀ میان مرگ و قیام خود، کجا بود؟
جواب: در اول پطرس 3: 18–19 میخوانیم: "زيرا كه مسيح نيز برای گناهان يك بار زحمت كشيد، يعنی عادلی برای ظالمان، تا ما را نزد خدا بياورد؛ در حاليكه بحسب جسم مُرد، لكن بحسب روح زنده گشت، و به آن روح نيز رفت و موعظه نمود به ارواحی كه در زندان بودند".
عبارت " بحسب روح" در آیه 18 به لحاظ ساختاری دقیقاً مانند عبارت "بحسب جسم" میباشد. بنابراین اینطور بنظر میرسد که میتوان کلمه روح را در همان زمینهای که کلمۀ جسم بکار گرفته شده است مطالعه کرد. کلامات " بحسب روح زنده گشت" اشاره به این حقیقت دارند که روح انسانی عیسی مسیح (که بخاطر ما گناه شده و مرگ را پذیرفت)، از پدر جدا شد (متی 27: 46). این مقایسه و تقابل میان مسیح مجسم شده و روح القدس نیست؛ بلکه مطابق متی 27: 41 و رومیان 1: 3–4 بین روح و جسم است. بعد از آنکه عیسی مسیح کفارۀ گناهان ما را به کمال رسانید، روح او، آن مشارکتی را که برای مدتی گسیخته شده بود دوباره از سر گرفت.
اول پطرس 3: 18–22 ارتباط لازم میان رنج مسیح (آیه 18) و جلال یافتن او را (آیه 22) بیان میکند. فقط پطرس است که راجع به اتفاقاتی که حد فاصل مرگ و قیام عیسی رخ دادهاند، اطلاعات مشخصی ارائه میدهد. عبارت "موعظه نمود" واژۀ غیرمعمولی است که در عهد جدید برای موعظۀ انجیل بکار میرفت. معنی تحت اللفظی آن "از پیش خبر دادن" و یا بشارت دادن است. مسیح رنج کشید و بر روی صلیب جان سپرد و جسد او در قبر گذاشته شد و وقتی او بر صلیب گناه شد، روح او نیز مُرد . اما زمانیکه بحسب روح زنده گشت، او آن را به خدای پدر تسلیم نمود. مطابق پطرس، عیسی مسیح ، در زمانی مابین موت و قیامش، به ارواحی كه در زندان بودند پیغام خاصی را اعلام نمود.
پطرس مردمی را که عیسی به سوی آنان رفت "ارواح" (یا جانها) خطاب میکند؛ نه "روحها" (3: 20). در عهد جدید، کلمه "روحها" برای توصیف فرشتگان و نیروهای شریر، مورد استفاده قرار گرفته است؛ و نه برای توصیف انسانها! واینطور بنظر میرسد که آیۀ 22 چنین مفهومی را در بر دارد. همچنین هیچ جای کلام گفته نشده که عیسی به ملاقات جهنم رفت. در اعمال 2: 31 میخوانیم که او به عالم اموات رفت. اما عالم اموات، جهنم نیست؛ بلکه عالم مُردگان است. عالم اموات مکان موقتی است که مُردگان آنجا انتظار قیامت را میکشند. مکاشفه 20: 11-15 تفاوت بین این دو را بخوبی مشخص میکند. جهنم مکان نهائی داوری گم شدگان است؛ اما عالم اموات مکانی است موقتی.
خداوند ما روح خود را به پدر سپرد و جان داد و حد فاصل مرگ و قیام خویش به عالم مُردگان رفت تا به موجودات روحانی (احتمالاً فرشتگان سقوط کرده ؛ یهودا 6) که احتمالاً قبل از طوفان نوح نیز وجود داشته اند؛ پیغامی ارائه نماید. آیه 20 قضیه را روشن میسازد. پطرس نمیگوید که او به این روحهای در زندان چه میگوید؛ اما نمیتواند پیغام نجات باشد زیرا فرشتگان نمیتوانند نجات یابند (عبرانیان 2: 16). احتمالاً آن پیغام، اعلام پیروزی مسیح بر شیطان و تمام نیروهای شریرش بوده است (اول پطرس 3: 22؛ کولسیان 2: 15). از افسسیان 4: 8-10 اینچنین بنظر میرسد که مسیح به بهشت (لوقا 16: 20؛ 23: 43) رفت و تمام آنانی را که قبل از مرگش به او ایمان آورده بودند به بهشت ببَرَد. جزئیات آنچه اتفاق افتاده است در متن ارائه نشدهاند. اما اکثر محققین کتاب مقدس معتقدند که عبارت "اسیری را به اسیری بُرد" را میتوان اینگونه تفسیر کرد.
بنابراین، با وجود همۀ آنچه گفته شد؛ کلام خدا بطور کامل مشخص نکرده است که مسیح دقیقاً در این سه روز، یعنی مابین مرگ و قیامش، چه کار میکرد. چنین بنظر میرسد که او پیروزی خود را بر فرشتگان سقوط کرده وبی ایمانان اعلام میکرد. آنچه را بطور یقین میتوانیم بدانیم این است که او در این مدت به مردم فرصت دوباره برای نجات نداد. هیچ جواب قطعی برای کار مسیح در فاصلۀ بین مرگ و قیامش وجود ندارد. شاید این یکی از اسرای است که تا به روز جلال آنرا درک نخواهیم نمود.
مسیح در فاصلۀ میان مرگ و قیام خود، کجا بود؟
سوال: عطیۀ تکلم به زبانها چیست؟ آیا عطیۀ تکلم به زبانها برای امروز است؟
جواب: اولین واقعۀ تکلم به زبانها در روز پنطیکاست بوقوع پیوست که در کتاب اعمال رسولان 2 : 1-4 بیان شده است. رسولان به میان مردم رفته و خبر خوش انجیل را به زبان خود آنها با آنان در میان گذاشتد. "و اهل كَرِيت و عَرَب، اينها را میشنويم كه به زبانهای ما ذكر كبريائی خدا میكنند." (اعمال 2 : 11). ترجمۀ یونانی و تحت اللفظی "زبانها " به معنی زبانهای مختلف میباشد. بنابراین عطیۀ تکلم به زبانها یعنی صحبت کردن به زبانی که شخص در گذشته آنرا بَلد نبوده، و به جهت خدمت به کسانی که آن زبان را صحبت می کنند عطا شده است. در رسالۀ اول قرنتیان بابهای 12 – 14، جائی که پولس درباره عطایای معجزهآسا صحبت میکند، چنین میگوید: "امّا الحال ای برادران، اگر نزد شما آيم و به زبانها سخن رانم، شما را چه سود میبخشم؟ مگر آنكه شما را به مكاشفه يا به معرفت يا به نبوّت يا به تعليم گويم." (اول قرنتیان 14 : 6) طبق نظر پولس رسول و مطابق با آنگونه که اعمال رسولان "زبانها" را توصیف میکند، تکلم به زبانها زمانی با ارزش است که شخص پیغام خدا را به زبان خود بشنود. در غیر اینصورت، بی فایده است اگر تفسیر و ترجمه نشود.
کسی که عطیۀ ترجمه زبانها را داشت (اول قرنتیان 12 : 30)، حتی اگر نمیدانست که گوینده با چه زبانی صحبت میکرد، میتوانست بفهمد که او چه میگوید. و در نتیجه پیغام گفته شده را برای سایرین بازگو میکرد تا آنها نیز پیغام را درک نمایند. "بنابراين كسی كه به زبانی سخن میگويد، دعا بكند تا ترجمه نمايد." (اول قرنتیان 14 : 13). اگر زبانها ترجمه نمیشد، برخورد پولس بسیار جدی بود: "لكن در كليسا بيشتر میپسندم كه پنج كلمه به عقل خود گويم تا ديگران را نيز تعليم دهم از آنكه هزاران كلمه به زبان بگويم." (اول قرنتیان 14 : 19)
آیا خدا امروز نیز عطیۀ تکلم به زبانها را عطا میکند؟ اول قرنتیان 13 : 8 به خاتمه یافتن این عطیه اشاره میکند، اگر چه، این خاتمه یافتن را با آمدن "كامل" مرتبط میسازد (اول قرنتیان 13 :10). بعضیها به تفاوت گفتاری در این آیه نبوتی اشاره میکنند؛ "درحالِ خاتمه یافتن" یا "خاتمه یافته" که خود نشانهای برای آمدن کامل است. ولی بهر حال این موضع بطور دقیق در متن، مشخص نشده است. بعضیها نیز به متونی چون اشعیا 28 : 11 و یوئیل 2 : 28 – 29 اشاره کرده معتقدند که تکلم به زبانها نشانه و گواه آمدن داوری خداوند است. اول قرنتیان 14 : 22 زبانها را نشانی برای بیایمانان توصیف میکند. مطابق این بحث، عطیۀ تکلم به زبانها چون هشداری به یهودیان بود مبنی بر اینکه خدا بزودی اسرائیل را برای رّد کردن عیسی مسیح، داوری خواهد نمود. بنابراین وقتی خداوند حقیقتاً اسرائیل را داوری (تخریب اورشلیم بوسیله رومیها در سال 70 میلادی) نمود، دیگر عطیۀ زبانها لازم نبود چون هدف و مقصود آن به انجام رسیده بود. شاید این دیدگاه درست باشد اما با این وجود به وقوع رسیدن هدف اولیه، لزوماً نمیتواند به منزلۀ پایان آن باشد. کلام بطور قطعی نتیجه گیری نمیکند که عطیۀ تکلم به زبانها به پایان رسیده است.
در ضمن، اگر عطیۀ تکلم به زبانها در کلیسای امروزی فعال بود، باید مطابق با معیار کلام خدا به انجام میرسید: باید با زبانی حقیقی و قابل فهم بیان شود (اول قرنتیان 14 : 10). هدف آن بایستی انتقال کلام خدا به شخصی، که زبان متفاوتی صحبت میکند، باشد (اعمال 2 : 6 – 12). باید با دستورالعملی که خدا توسط پولس رسول فرمود مطابقت داشته باشد. "اگر كسی به زبانی سخن گويد، دو دو يا نهايت سه سه باشند، به ترتيب و كسی ترجمه كند. امّا اگر مترجمی نباشد، در كليسا خاموش باشد و با خود و با خدا سخن گويد" (اول قرنتیان 14 : 27 - 28). همچنین باید از اول قرنتیان 14 : 33 نیز متابعت کند که میگوید: "زيرا كه او خدای تشويش نيست بلكه خدای سلامتی، چنانكه در همۀ كليساهای مقدّسان".
بطور قطع، خدا میتواند توانایی تکلم به زبانهای دیگر را بدهد، تا ما بتوانیم با اشخاص دیگر به زبان خود آنها ارتباط بر قرار کنیم. لكن در جميع اينها همان يك روح فاعل است كه هر كس را فرداً بحسب ارادۀ خود تقسيم میكند (اول قرنتیان 12 : 11). فقط تصور کنید، چطور خدمات بشارتی توسعه مییافت، اگر مبشرین زبانهای دیگر را فرا نمیگرفتند و قادر نبودند که با اقوام دیگر به زبان بومیشان صحبت کنند. اگر چه خداوند را همه چیز ممکن است، اما اینطور بنظر نمی رسد که عطیۀ تکلم به زبانها آنطور که در عهد جدید رایج بود، امروزه نیز به عملی باشد مگر در صورتی که بسیار مفید باشد. اکثر ایماندارانی که ادعا میکنند عطیۀ تکلم به زبانها را دارند مطابق معیار کلام خدا که در بالا مطرح شد عمل نمیکنند.
آنانی که اعتقاد دارند عطیۀ تکلم به زبانها به عنوان "زبان دعا" است و میتواند برای تهذیب نفس مفید باشد، ایدۀ خود را از اول قرنتیان 14 : 4 و یا از 14 : 28، گرفتهاند. "هر كه به زبانی میگويد، خود را بنا میكند، امّا آنكه نبوّت مینمايد، كليسا را بنا میكند". در تمام طول باب 14 پولس بر ترجمه و تفسیر تأکید میکند؛ برای مثال 14 : 5 – 12 را در نظر بگیرید. یا آنچه را که در آیه 4 مطرح میکند: "هر كه به زبانی میگويد، خود را بنا میكند، امّا آنكه نبوّت مینمايد، كليسا را بنا میكند و خواهش دارم كه همۀ شما به زبانها تكلم كنيد، لكن بيشتر اينكه نبوّت نماييد زيرا كسی كه نبوّت كند بهتر است از كسی كه به زبانها حرف زند، مگر آنكه ترجمه كند تا كليسا بنا شود". عهد جدید در هیچ جا، بطور دقیق راجع به دعا بوسیلۀ زبانها تعلیم نمیدهد. و در هیچ جا اشاره نمیکند که شخصی با زبانها دعا نمود. اگر تکلم به زبانها معیار تهذیب نفس است، عادلانه نیست آنانی که از چنین عطیهای بی بهره هستند، قادر به تهذیب خود نباشند؟ اول قرنتیان 12 : 29 – 30 واضحاً اعلام میدارد که هر کسی عطیۀ تکلم به زبانها را ندارد.
عطیۀ تکلم به زبانها چیست؟ آیا عطیۀ تکلم به زبانها برای امروز است؟
سوال: کتاب مقدس درباره ازدواج بین نژادی چه میگوید؟
جواب: شریعت عهد عتیق به قوم اسرائیل حکم میکند که درگیر ازدواجهای بین نژادی نشوند (تثنیه 7: 3-4). دلیل چنین حکمی این است که اگر قوم اسرائیل با بت پرستان، خدانشناسان و غیر یهودیان ازدواج میکردند، از پیروی خداوند منحرف میشدند. حکم مشابهی در عهد جدید نیز آمده است، اما در سطحی بسیار متفاوت: "زیر یوغ ناموافق با بی ایمانان مشوید زیرا عدالت را با گناه چه رفاقت و نور را با ظلمت چه شراکت است؟" (دوم قرنتیان 6: 14) همانطور که به قوم اسرائیل (ایمانداران به خدای حقیقی) حکم شده بود که با بی ایمانان ازدواج نکنند به مسیحیان (ایمانداران به خدای حقیقی) نیزامر شده است که با بی ایمانان وصلت نکنند. اما در پاسخ صریح به این پرسش ، کتاب مقدس اظهار نمیکند که ازدواج بین نژادی اشتباه است.
هر شخصی باید بر حسب شخصیتش قضاوت شود، نه بر اساس رنگ پوستش. همۀ ما باید دقت کنیم که مبادا نسبت به بعضیها تبعیض قائل شویم، یا نسبت به دیگران تعصب داشته باشیم ( یعقوب 2: 1- 10 مخصوصاً به آیات 1 و 9 توجه کنید). ملاک مَرد و زن مسیحی برای انتخاب همسر، این است که فرد مورد علاقۀ آنها مسیحی باشد (دوم قرنتیان 6: 14)؛ کسی که با ایمان به عیسی مسیح، تولد تازه یافته است (یوحنا 3: 3-5). مِلاک کتاب مقدس برای انتخاب همسر، ایمان به مسیح است، نه رنگ پوست. در رابطه با ازدواج بین نژادی ، درست و غلط بودن آن مطرح نیست بلکه اولویت دعا ، حکمت و بصیرت حائزاهمیت است.
تنها مورد قابل توجه در ازدواجهای بین نژادی مشکلاتی است که زوجهای دو نژاد در پذیرفته شدن از طرف دیگر دارند. بسیاری از ازدواجهای بین نژادی با تبعیض وتمسخردیگران و حتی بعضی وقتها خانوادۀ خودشان روبهرو میشوند. بعضی از زوجها زمانی دچار مشکل میشوند که رنگ پوست بچههایشان از والدین و خواهر و برادرانشان متفاوت میشود. لازم است که یک زوج این موارد را در نظر داشته باشند و خودشان را آماده کنند، سپس تصمیم به ازدواج بگیرند. پس، به هر حال، تنها محدودیت کتاب مقدس که یک مسیحی باید آنرا مورد توجه و احترام قرار دهد، ازدواج با کسی است که عضوی از بدن مسیح باشد.
کتاب مقدس درباره ازدواج بین نژادی چه میگوید؟
سوال: آیا حیوانات به بهشت میروند؟ آیا حیوانات هم روح دارند؟
جواب: کتاب مقدس هیچ تعلیم خاصی مبنی بر اینکه آیا حیوانات دارای "روح" هستند ویا اینکه به بهشت میروند، ندارد. با این وجود، استفاده از چند اصول کلی کتاب مقدسی میتواند تا حدودی موضوع را روشن تر کند. کتاب مقدس روشن کرده است که در انسان (پیدایش 2: 7) و در حیوانات (پیدایش 1: 30 ؛ 6: 17 ؛ 7: 15 و22 ) روح حیات دمیده شده است. مهمترین تفاوت بین انسان و حیوان در این است که انسان به صورت خداوند و در شباهت او آفریده شده است (پیدایش 1: 26- 27). اما حیوانات به صورت خدا خلق نشدهاند. آفریده شدن به صورت خدا به این معناست که بشر مثل خداوند است، یعنی مانند خدا یک موجود روحانی بوده، دارای فکر، احساسات و اراده میباشد؛ او صاحب صورت و منظری است که بعد از مرگ هم ادامه خواهد داشت. به همین خاطر اگرهم حیوانات دارای روح یا جنبهای معنوی باشند، "کیفیت" آن متفاوت و ناچیز است. احتمالاً این تفاوت به این معناست که روح آنان بعد از مرگ باقی نخواهد ماند.
مسئله دیگری که در این سئوال مورد توجه قرار میگیرد این است که خداوند حیوانات را به عنوان بخشی از فرایند آفرینش خلق نمود. خداوند حیوانات زمین را آفرید و دید که نیکوست (پیدایش 1: 25). و دلیلی وجود ندارد که حیوانات نتوانند در زمین جدید حضور داشته باشند (مکاشفه 21: 1). پس به طور قطع حیوانات در جشن هزار ساله ملکوت خواهند بود (اشعیا 11: 6 ؛ 65: 25). اما غیر ممکن است که دقیقاً بگوییم این حیوانات همان حیوانات اهلی ما برروی زمین هستند . میدانیم که خداوند عادل است. بنابراین زمانیکه به بهشت برویم، با تصمیم او در این مورد، هر چه که باشد، موافقت کامل خواهیم داشت.
آیا حیوانات به بهشت میروند؟ آیا حیوانات هم روح دارند؟
سوال: کتاب مقدس دربارۀ دایناسورها چه میگوید؟ آیا دایناسورها در کتاب مقدس وجود دارند؟
جواب: موضوع دایناسورها در کتاب مقدس، برای سالها بخشی از مباحث جنجالی جوامع مسیحی بوده است؛ که بیشتر پیرامون موضوعاتی چون عمر زمین، تفسیر درست مطالب کتاب پیدایش، و تفسیر کشفیات فیزیکی اطرافمان بوده است. آنانی که معتقدند زمین عمری بسیار طولانی داشته است (عمر ماقبل تاریخ) کتاب مقدس را بخاطر عدم اشاره به موضوع دایناسورها ردّ نمیکنند زیرا باور دارند که مطابق الگوی پذیرفته شدۀ خود، میلیونها سال قبل از اینکه اولین انسان پا بر پهنۀ زمین بگذارد، دایناسورها از بین رفته بودند. بنابراین نظریه، آنانی که متون کتاب مقدس را به رشتۀ تحریردرآوردهاند نمیتوانستند شاهد حیات دایناسورها بوده باشند.
آنانی که معتقد به عمر مابعد تاریخ زمین هستند بر این باورند که کتاب مقدس به موضوع دایناسورها اشاره داشته است؛ اما درواقع، از لغت "دایناسور" هرگز استفاده نکرده است. و به جای آن، از لغت عبری "تنیین" استفاده شده است. در ترجمههای مختلف کتاب مقدس، "تنیین" به روشهای مختلفی ترجمه شده است؛ گاهی اوقات، به معنی جانوران غول آسای دریایی، گاهی به عنوان "مار،" اما اکثر اوقات به معنی "اژدها" ترجمه شده است. اینطور بنظر میرسد که "تنیین" به غولهای خزنده مانند اشاره داشته است. در عهد عتیق بیش از 30 مرتبه به این مخلوقات اشاره شده است که یا بر زمین بوده اند، یا در دریا.
علاوه بر اشارات عمومی به این غولهای خزنده مانند، در طول عهد عتیق بیش از 30 مرتبه، دو گونه مخلوق، بصورتی توصیف شدهاند که محققین به این باور رسیدهاند که نویسندگان به دایناسورها اشاره داشتهاند. بَهيموت، جانوری است که در موردش گفته شده او افضل صنايع خداست و دُم خود را مثل سرو آزاد می جنباند (ایوب 40 : 15). بعضی از محققین سعی کردهاند که بَهيموت را به فیل یا هیپوتاموس نسبت دهند. دیگران معتقدند که دُم فیل یا هیپوتاموس نازک بوده طوری که نمیتوان آن را با درخت سرو آزاد مقایسه کرد. اما از طرف دیگر، دایناسورهائی چون براکیوساروس (Brachiosaurus) و دایناسور دو پا (Diplodocus) دُمهای بزرگی داشتند که با درخت سروآزاد قابل مقایسه بودهاند.
تقریباً تمام تمدنهای باستان به شکلی هنری خزندگانی غول آسا را به تصویر کشیدهاند. صنایع دستی و اشکال رُسی کشف شده در آمریکای شمالی به تصاویر دایناسورهای مدرن شباهت بسیار دارند. صخرههای کنده کاری شدۀ آمریکای جنوبی مردی را نشان میدهند که بر موجودی دایناسور یا سوسمار مانند سوار شده است؛ و عجیب تر اینکه آن موجود شباهت بسیاری با دایناسور سه شاخ، پتروداکتیل و ترانازوروس دارد. موزائیکهای رومی، ظروف مایانها، دیوارهای شهر بابل با اشکال این موجودات مزیّن شدهاند که خود نشانگر انتقال فرهنگی و جغرافیای بدون مرز است. نوشتههای هوشمندانۀ مارکو پولو (Milione) آمیخته است از داستانهای مهیجی که در آنها حیواناتی غول آسا از گنجها محافظت میکردند. گزارشات امروزی از مشاهدات مختلف اغلب چنین داستانها و نوشتهجات را با شک و شبهۀ بسیار دنبال میکنند.
علاوه بر شواهد عینی و تاریخی مربوط به دوران پیدایش انسان، در رابطه با هم زیستی انسان و دایناسورها ، شواهد فیزیکی دیگری نیز وجود دارند مثل جا پای انسان در کنار دایناسورها که بشکل فسیل شده در آمریکای شمالی و غرب آسیای مرکزی کشف شده است.
حال، آیا کتاب مقدس به دایناسورها اشاره نموده است؟ موضوع خیلی واضح و عینی نیست؛ بستگی دارد که باتوجه به شواهد موجود آنرا چگونه تفسیر کنید و اینکه به دنیای پیرامون خود چگونه بنگرید. اینجا در GotQuestions.org ما معتقدیم که دایناسورها بعد از طوفان و در اثر تغییرات شگرف زیست محیطی و همچنین شکار بی رحمانۀ انسانها از بین رفتهاند.
کتاب مقدس دربارۀ دایناسورها چه میگوید؟ آیا دایناسورها در کتاب مقدس وجود دارند؟
سوال: همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟
جواب: کتاب مقدس مشخصاً نمیگوید که همسر قائن چه کسی بود. شاید تنها جواب ممکن این باشد که قائن خواهرش یا برادر زاده و یا نوۀ برادرش را به همسری اختیار نمود. کتاب مقدس دقیقاً مشخص نکرده که وقتی قائن برادرش هابیل را کشت چند ساله بود (پیدایش 4 : 8). از آنجائی که هردو برزگر بودند، احتمالاً کاملاً بالغ بوده و خانواده داشتهاند. بطور قطع، آدم و حوّا به هنگام مرگ فرزندان دیگری غیر از هابیل و قائن داشتهاند (پیدایش 5 : 4). این حقیقت که قائن بعد از قتل برادرش از جان خود میترسید (پیدایش 4 : 14) حاکی از این است که احتمالاً فرزندان و شاید نوهها و یا نتیجههای آدم و حوّا در آن زمان حاضر بودهاند. همسر قائن (پیدایش 4 : 17) دختر و یا نوۀ دختری آدم و حوّا بوده است.
از آنجایی که آدم و حوّا اولین (و تنها) انسانهای روی زمین بودند، برای فرزندان آنها چارهای جز ازدواج خویشاوندی وجود نداشت. خداوند ازدواج خویشاوندی (خواهر و برادر) را زمانی منع کرده که جمعیت به حدی رسید که دیگر نیازی به این امر نبود (لاویان 18: 6 -18). دلیل بروز ناهنجاریهای ژنتیکی در ازدواجهای خویشاوندی این است که وقتی دو شخص خویشاوند (خواهر و برادر) با هم ازدواج میکنند، احتمال بروز نقصهای ژنتیکی بیشتر میشود چون والدین دارای نقصهای ژنتیکی یکسان هستند. وقتی در ازدواج نسبت فامیلی برقرار نباشد احتمال داشتن نقصهای ژنتیکی یکسان نزد والدین بسیار کم میشود. درطول قرون متمادی با تکثیر و بسط یافتن نقصهای ژنتیکی از نسلی به نسل بعد ، کـــُدهای ژنتیکی بطور فزایندهای آلوده شدهاند. اما آدم و حوّا هیچ نقص ژنتیکی نداشتند. همین مسئله باعث شده بود که آنها و چند نسل بعد از آنها نیز بسیار سالم تر از ما (نسل کنونی) باشند. حتی اگر آدم و حوّا و فرزندان آنان چند نقص اندک ژنتیکی نیزمیداشتند، باز هم ازدواج خویشاوندی در میان آنان از امنیت بیشتری برخوردار بود. شاید تصّور اینکه همسر قائن خواهرش بوده است غریب و رقت بار باشد، اما از آنجائی که در ابتدا خداوند خلقت انسان را با یک مَرد و یک زن آغاز نمود ؛ نسل دوم هیچ انتخابی جز ازدواج خویشاوندی نداشت.
همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟
سوال: کتاب مقدس درباره همجنس بازی چه میگوید؟ آیا همجنس بازی گناه است؟
جواب: کتاب مقدس با هماهنگی کامل به ما میگوید که همجنس بازی گناه است. ( پیدایش 19: 1-13؛ لاویان 18: 22 ؛ رومیان 1 : 26- 27 ؛ اول قرنتیان: 6: 9). تعلیم رومیان 1: 26-27 به طور خاص این است که همجنس بازی نتیجۀ انکار و نا فرمانی از خداوند است. مطابق کتاب مقدس، زمانیکه انسان در بی ایمانی و گناه میماند و در این راه لجاجت میورزد، خداوند "او را به هوسهای خباثت تسليم میکند (حتی بیش از تبهکاران و فاسدان) تا نشان دهد که ثمرۀ زندگی بدون خداوند، چیزی جز پوچی و ناامیدی نیست. اول قرنتیان 6: 9 بیان میکند که همجنس بازان وارث ملکوت خداوند نخواهند شد.
خداوند انسان را با میل به همجنس بازی خلق نکرده است. کتاب مقدس به ما میگوید که بخاطر گناه است که شخصی همجنس باز میشود (رومیان 1 : 24- 27)، و دست آخر اینکه این عمل انتخاب خود آدمی است. این امکان وجود دارد که شخصی با داشتن قابلیت همجنس بازی متولد شود ، همانطور که افرادی با گرایش شدید به تعدی و زور و دیگر گناهان به دنیا میآیند. اما این امر نمیتواند عذر موجّهی برای انتخاب گناه جهت ارضای امیال گناه آلود باشد. آیا اگر شخصی با گرایشی دیوانه وار به خشم و غضب متولد شود، حق دارد که برای رسیدن به امیالش مرتکب آن شود؟ بطور یقین، نه! در مورد همجنس بازی نیز به همین شکل است.
علیرغم این واقعیت که همجنس بازی گناه است، کتاب مقدس آن را به عنوان گناهی "بزرگتر" از سایر گناهان توصیف نمیکند. همۀ گناهان برای خداوند رنج آور هستند. همجنس بازی تنها یکی از گناهان ذکر شده در اول قرنتیان 6: 9- 10 میباشد که انسان را از ملکوت خداوند باز میدارد. مطابق کلام خدا، همانطور که بخشش خداوند برای یک مَرد زناکار، بت پرست، قاتل، دزد و غیره مهیّاست، فرد همجنس باز را نیز شامل میشود. خداوند همچنین به همۀ آنانی که مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرند، پیروزی و غلبه بر گناهان را وعده داده است؛ که همجنس بازی هم یکی از آن گناهان است (اول قرنتیان 6: 11؛ دوم قرنتیان 5: 17).
کتاب مقدس درباره همجنس بازی چه میگوید؟ آیا همجنس بازی گناه است؟
سوال: آیا طبق تعلیم کلام خدا، خود ارضائی گناه است؟
جواب: در کتاب مقدس هرگز به خود ارضائی اشاره نشده و هرگز اظهار نشده که خود ارضائی گناه است. اما با وجود این، هیچ شکی نیست که اعمالی که منتهی به خود ارضائی میشوند گناه آلوداَند. خود ارضائی نتیجۀ نهایی افکار شهوانی، تحریکات جنسی و تصاویر غیر اخلاقی است. اینها مشکلاتی است که باید با آنها برخورد نمود. اگر برگناهان شهوانی و تصاویر غیر اخلاقی چیره شویم، در آنصورت مشکل خود ارضائی مشکل حادّی نخواهد بود.
کلام خدا میگوید: "امّا زنا و هر ناپاكی و طمع در ميان شما هرگز مذكور هم نشود" (افسسیان 5 : 3). حال من در تعجبم که چطور خود ارضائی میتواند ـ مطابق این آزمون دقیق ـ پذیرفته شود. گاهی اوقات بهترین آزمون برای گناه آلود بودن کاری، این است که به دیگران دقیقاً بگوییم چه کاری کردهایم. حال اگر از بیان آن کار شرمنده و ناراحت میشوید، به احتمال زیاد مرتکب گناه شدهاید. آزمون خوب دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که آیا میتوان صادقانه و با وجدانی راحت از خداوند خواست که این عمل ما را برکت داده و آنرا برای اهداف بلند و عالی خود بکار بَرَد. من فکر نمی کنم که خود ارضائی عملی باشد که بتوان از انجام آن به خود بالید و صادقانه خدا را بواسطۀ آن شُکر نمود.
کلام خدا به ما میآموزد: "پس خواه بخوريد، خواه بنوشيد، خواه هر چه كنيد، همه را برای جلال خدا بكنيد" (اول قرنتیان 10 : 31). اگر شکی وجود دارد که چنین عملی خدا را خشنود میسازد یا نه ، بهتر است آنرا متوقف کرد. بطور قطع در مورد خود ارضائی شک بسیاری وجود دارد. "و هر چه از ايمان نيست گناه است" (رومیان 14 : 23). من نمیدانم که مطابق کلام خدا، خود ارضائی چگونه میتواند خدا را جلال دهد. علاوه بر این، ما باید به یاد آوریم که بدن ما همچون روح ما نجات یافته است و از آن خداوند است. "آيا نمیدانيد كه بدن شما هيكل روح القدس است كه در شماست كه از خدا يافتهايد و از آن خود نيستيد؟ زيرا كه به قيمتی خريده شديد، پس خدا را به بدن خود تمجيد نماييد" (اول قرنتيان 6 : 19 – 20). این آیه به ما هشدار میدهد تا بدانیم با بدنمان چه میکنیم و آنرا به کجاها میکشانیم! بنابراین، مطابق با نور کلام خدا، من اعتقاد ندارم که خود ارضائی خدا را خشنود خواهد ساخت، از ظهور مسائل غیر اخلاقی ممانعت خواهد کرد، و یا اینکه باعث خواهد شد مالکیت خداوند بر بدن ما بیشتر شود.
آیا طبق تعلیم کلام خدا، خود ارضائی گناه است؟